دروازه عشق پارت 7
میدونم خیلی طول کشید 😅 ببخشید بی زحمت برو ادامه مطلب
༻مرینت༺
مرینت: وقتی لوکا رو با یه دختر دیگه دیدم اصلا نمیدونم چجوری شدم کلویی: اوه مرینت چی شده مرینت : چشمام رو بستم و گفتم هیچی نشده کلویی : پس میای از اون مغازه چیز بخریم 👈🏻 مرینت : اره چشمام رو که باز کردم دیدم اون مغازه رو میگه که لوکا داخلش بود کلویی: بیا بریم مرینت مرینت:بب باشه😥 رفتیم داخل مغازه کلویی رفت جلو منم پشتش قایم شدم تا لوکا منو نبینه⦇ لوکا اکس مرینته ⦈ لوکا: سلام چی میخواید 😁 کلویی: مرینت هرچی میخای بردار من حساب میکنم مرینت : بب باشه کلویی: انرژیزا ندارین مرینت : اصلا حواسم نبود و رفتم سمت یخچال کلویی انرژیزا ها اینجاس لوکا : مرینت😱 ⦉نمد چرا خندم میگیره 😂⦊ مرینت : بب بله لوکا: هیچی بهترین انرژیزا ها اونجاس 👈🏻 کلویی : مرسی مرینت : انرژیزا ها رو حساب کردیم و برگشتیم خونهی اقای اگرست ༻ادرین༺
حوصلم سررفته بود رفتم داخل حیاط که دیدم مرینت و کلویی برگشتن ادرین : سلام دخترا مرینت و کلویی : سلام ادرین☺ باهم رفتیم داخل اقای اگرست : بچه ها ازمون فردا هست کلویی : چشم اقای اگرست و
امیدوارم خوشتون بیاد
دوستون دارم 😘