عشق یا انتقام p6
هلو دوباره به شما چطورین؟ اومدم با یه پارت دیگه اگه میخواین پارتای قبل رو بخونین روی برچسب عشق یا انتقام کلیک کنید❤برو ادامه👇🏻
از زبان مرینت
شب شد و رفتم یکم روی تختم دراز بکشم با خودم گفتم
مرینت: میگه حتی یادمم نمیوفته و فراموشم کرده اعصاب خرد کن
(منظورش ادرینه)
مرینت: این منم که فراموشت کردم
روز بعد🌄
مرینت تو رستورانی که کار میکنه
مرینت: ما برای چی هر روز این صندلی ها رو جمع میکنیم و میذاریم؟ خیلی مسخرست
سراشپز: اها مرینت
مرینت: بله اقای سراشپز
سراشپز: بعد چیدن صندلی ها دوباره کف رو پاک کن
مرینت: چی؟؟
سراشپز: مشکلی هست؟
مرینت: نه اقا😅
سراشپز: خوبه
مرینت: نچسب😤
از زبان ادرین
رفتم ببینم تو پنجره رستورانی که مرینت کار میکنه چه خبره دیدم داشت صندلی ها رو میگذاشت گفتم به ماشین منو برسونه چون دیگه حوصله نداشتم ببینمش
مرینت: الیا این سراشپز رسما گیر داده به من حالام گیر داده میگه برای دومین بار کف رو پاک کن
الیا: دختر به نظرم برو خدارو شکر کن که بیرونت نکرده ببین برات لیموناد تازه درست کردم خسته گیت در بیاد بعدش برو و زمین رو بکش
مرینت: خیلی خوشمزست دستت درد نکنه ادرین زنگ میزنه
الیا: چی؟
مرینت: الیا ادرین زنگ میزنه!
الیا: خب چیکارش کنم؟ چرا به من میدی؟ بگیرش
مرینت: نمیتونم جواب بدم تو جواب بده
الیا: مسخره بازی درنیار دختر
مرینت: تو مسخره بازی درنیار دختر من حرف نمیزنم تو حرف بزن
الیا: الان قطع میکنه
مرینت: من جواب نمیدم تو جواب بده
الیا: دیوونه ام نکن الان قطع میکنه
مرینت: باشه اروم باش جواب میدم ولی فوری جواب نمیدم که انگار منتظر تماسش بودم
مرینت: الو؟ بله؟
ادرین: سلام مرینت ادرینم
مرینت: عه ادرین؟ تویی؟ نه شمارتو ندارم تعجب کردم زنگ زدی چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
ادرین: امروز میخوام ببینمت
مرینت: اهان😅
الیا با خوشحالی:چی گفت دختر؟ 😃
مرینت: راستش منم سرکارمم سرم شلوغه کار دارم خیلی کار دارم موضوع چیه؟
ادرین: ساعت3 تو شرکت منتظرتم برات لوکیشن میفرستم اونجا موضوع رو میفهمی
(شاید خیلیا متوجه شده باشن که میخواد استخدامش کنه😃)
الیا با خوشحالی: چی گفت😃
مرینت: گفت میخواد ببینتم
الیا با خوشحالی: واییییییی معلومه که میخواددددد
مرینت: اره خب دیروز منو دید تحت تاثیر قرار گرفت طفلک ای جانم به این سادگیا که نمیشه مرینت رو فراموش کرد فراموش کردن من به این راحتیا نیست😀
الیا: وای خیلی رمانتیکه😃
مرینت: چه رمانتیکی؟ حتما میخواد بخاطر بی ادبی دیروزش معذرت خواهی کنه
الیا: حتما همینطوره گفت کی بیا؟
مرینت: گفت ساعت 3 شرکت میبینمت
الیا: ساعت 3؟ کار امروزمون که تا ساعت6 تموم میشه
مرینت: اره بعد از اون اتفاق دیروز سراشپز عمرا بهم مرخصی ساعتی بده ببینم اجازه میده یا نه؟ یالا بجنبید گارسونا بجنبید
سراشپز: مرینت چیکار کردی؟ همه جارو مرتب کردی؟
مرینت: اقای سراشپز وقتی داشتم کارمو میکردم یهویی...
(عطسه کرد)
سراشپز: چیکار میکنی دختر؟ کل میکروب هارو پخش کردی رو صورتم دهنتو ببند خب
مرینت: ببخشید اقا
(دوباره عطسه کرد)
سراشپز: تو یه لحظه میری بیرون؟ این چه حالیه؟ یکم پیش هیچیت نبود
مرینت: نه اقا هیچیم نیست برای خودم یه معجون لیمو و عسل و فلفل سیاه درست کنم خوب میشم اگه برم خونه و استراحت کنم خوب میشم الیا گفت کارای تورو انجام میدم ولی... نه کار مهمه
سراشپز:نه یه لحظه تو برو خونه سوپ داغت رو بخور بعد بیا
مرینت: نمیشه اقا کار مهمه
سراشپز: کاری رو که میگم بکن یالا
مرینت: اقا سراشپز من...
سراشپز: همون کاری رو که میگم بکن
مرینت: باشه....
الیا: مرینت همون کاری رو که بهت گفتم کردی؟
مرینت: اره ادای اینکه مریض شدم رو دراوردم
الیا: عالیه پس برو خونه
مرینت: باشه
پایان پارت 6
خب چطور بود؟ برای پارت بعد 200 بازدید
گودبای👋🏻👋🏻