دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/06/08 12:52 · خواندن 3 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت سی و چهارم»

حرفی ندارم 👇🏻

 مه 2020 ، 1 ساعت مانده به شروع مراسم مد : 
مرینت لباسی که طراحی کرده بود رو به آرامی از تن مانکن در آورد و تن کرد .
مو هایش را شونه کرد و با سنجاق بست .

بچه ها این لباس مرینته .

اینم موهاش (البته رنگ‌ موهاش همون بنفش و سرخابیه)

منتظر صدای در بود که به صدا در بیاید و با آدرین به مراسم بروند .
با زنگ در از افکارش بیرون آمد ، جلوی آینه لباس و موهایش رو برای صدمین با مرتب کرد و در را باز کرد .
ماشین مشکی براقی و بادیگاردی که در را براش باز کرد بود ، را دید ، به آرامی به سمت ماشین رفت ، با نگرانی و دلشوره ای که درونش داشت وارد ماشین شد .
-سلام اسکارلت 
+سلام........اد...رین ، ببخشید مزاحم شدم ...
-چرا مزاحم ، خودم پیشنهاد دادم .
مرینت یه همینطور سرش پایین بود ، نگاه ریزی به آدرین کرد ، آدرین همون کتی که مرینت برایش طراحی کرده بود رو پوشیده بود ، مرمیت تعجب کرده بود  آخه برای امشب یه کت خاص طراحی کرده بود .
+این کتی نیست که من طراحی کردم درسته؟
-امم....خب..ب اره نیست ، نه اینکه بخوام بگم طراحیت بده نه ، این کت برام بیشتر ارزش داره.
+مشکلی نداره ، این کت هم بهت میاد .
-ممنون.
---------------------------------------------------------------------------
وقتی به محل مراسم رسیدن بادیگارد ها در رو برای اسکارلت «مرینت» و ادرین باز کردن ، مرینت تا به حال اون همه جمعیت به خودش ندیده بود .
همه برای اون دو نفر دست می‌زند و جیغ میکشدند .
مردم دفتر ها رو به سمت اسکارلت و ادرین گرفتند تا امضا بگیرند ، اون دو هم مهربانی و صبر حوصله به همه امضا دادند.
وقتی وارد تو عمارت بزرگ شدند ، خانم بورژوا سریع مرمیت رو بغل کرد و گفت : واااای ببین به کجا ها رسیدی ، بهت گفتم تو لایف همه چی هستی ، این لباسم خیلی بهت میاد .
بعد هم کلویی مرینت رو بغل کرد و گفت : خیلی خوب شدی دختر .
خانم بورژوا ، کلویی ، اسکارلت«مرینت» ، آدرین و آقای اگرست دور میزه مشخصی نشستند .
با صدای زنگی همه ی جو ساکت شد ، آقای بورژوا (شوهر خانم بورژوا) آدرین و اسکارلت رو به روی سن دعوت کرد .
آدرین دیگه به این تقدیر ها و فضا عادت کرده بود ، اما مرینت چی ، مرینت با استرس از روی صندلی بلند شد و پشت سر آدرین به سمت سن حرکت کرد ، وقتی روس سن رسیدند .
بعد از حرف های آدرین ، نوبت به مرینت رسید ، که همه اون رو به اسم اسکارلت می‌شناختند .
مرمیت با استرس سنخرانی خودش ور آغاز کرد(یک جوری میگن سخنرانی انگار کیه 🤣) من اول از همه می‌خوام از خانم بورژوا و پدر و مادرم که همیشه من رو همراهی کردن تشکر میکنم  ، مرسی ازتون که من رو راهنمایی کردید و به اینجا رسوندید.
بعد حرف های اسکارلت همه براش دست زدن .
اون شب بهترین شب برای مرینت بود .
وقتی خدمتکاران داشتند به هر میز قهوه میداد ، مرینت اصلا حواسش به حساسیتی که داشت نبود ، قهوه رو برداشت و سر کشید ، فقط میخواست یکم سرحال تر بشه و خستگیش در بره (خری به تمام معنا ، الان لو میری)
وقتی قهوره رو خورد ، دید که داره حالش بد و به سمت سرویس بهداشتی رفت .....


اینم از این پارت سعی کردم طولانی بدم ❤️
امیدوارم لذت برده باشید 🙃