FHE FUTURE💙P5

MÆŘÝM MÆŘÝM MÆŘÝM · 1402/06/07 23:10 · خواندن 3 دقیقه

بپر ادامه تا شهید نشدم 

 مرینت تو به مدت یک ماه اخراجی>》مرینت با حسی مملو از تعجب از خانم سکور پرسید 《<اما چرا من چیکار کردم >》خانم سکور با حسی مملو از عصبانیت به مرینت نگاه میکرد 《<بخاطر این >》خانم سکور لپ تاپش را روبه مرینت کرد و فیلیمی از اینکه او برای لایلا زور گویی کرده و وسایلش را از پنجره طبقه ششم مدرسه به پایین پرتاب کرده را به مرینت نشان داد 《<اما ...اما من این کار رو نکردم اون من نیستم >》ناگهان صدای گریه ای ساخته گی به گوش مرینت رسید و لایلا راسی دختر شهدار با مو های قهوه ای و بلوطی وارد اتاق شد 《<دیدید خانم دیدید چطوری برای من قلدری میکنه>》مرینت روبه لایلا کرد《<من این کار رو نکردم راست میگم >》

گذر زمانی

 * *  * * ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ * *  * *

لایلا قدم هایی با عشوه بر میداشت و سمت اتاق ورزش در طبقه ششم میرفت 《<بیا اینجا سابرینا این کلاه گیس مسخره رو سرت کن >》سابرینا همانطور که دنبال لایلا میرفت 《<باشه لایلا الان سرم میکنم فقط میشه بگی برای چی >》وقتی لایلا و سابرینا به اتاق ورزش رسیدند لایلا ارام درب اتاق را باز کرد 《<ببین سابرینا تو اون کلاه گیس بنفش رو میزاری سرت تا شبیه مرینت دوپن چنگ بشی و این لباساش رو هم از اتاق شمشیر بازی کش رفتم اینا رو بپوش بعدش میای منو میزنی و وسایلامو پرت میکنی پایین >》سابیرنا با لبخند روبه لایلا کرد 《<اره فکر خوبیه اونجوری از شر اون مدوپن چنگ خلاص میشیم >》

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤♤♤♤♤♤♤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

مرینت درحالی که همش به اصرار میگفت که ان زمان در کلاس شمشیر بازی بوده اما خانم سکور همچان طرفدار لایلا بود اما ناگهان کلویی و الیا محکم در را کوبیدند وارد اتاق شدند 《<کار مرینت نبودهههه>》خانم سکور سریع از روی صندلی میزش  بلند شد 《<هییی پس کار کی بوده ها >》الیا بلند داد زد 《<کار مرینت نبوده اون موقع داشت با ما شمشیر بازی میکرد >》کلویی هم با داد حرف های الیا را ادامه میداد 《<راست میگه درضمن کار خود اینا بود فیلم رو دوباره ببینید اها اینهاش نگاه کنید جرا یه تیکه از مو های مرینت نما تو اینجا نارنجیه >》خانم سکور نگاهیی به فیلم انداخت و معلوم شد کار خود لایلا بوده و لایلا را برای یک ما اخراج کرند 

☆☆☆[◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇]☆☆☆

مرینت ارام و سلانه سلانه به سمت درب عمارت اگرست رفت و دستانش را به درب کوبید بعد از چند لحظه اقای گابریل در را باز کرد 《<سلام مرینت خوش اومدی >》مرینت لبخندی مملو از شادی زد 《<خیلی ممنون >》خانم امیلی هم روبه مرینت کرد 《<سلام خوش اومدی مرینت >》مرینت اقای گابریل و خانم امیلی را در اغوش کشید و از ان ها تشکر کرد  و وارد عمارت شد او کیفش را روی مبل ابی رنگ عمارت گذاشت و ارام و سلانه سلانه پله های سرد عمارت را طی کرد و دستانش را به درب اتاق کلویی کوبید و بعد از چند ثانیه کلویی درب را باز کرد و انها هم را در اغوش گرفتند ......

♤♤♤♤♤[><><><><><><><><><><]♤♤♤♤♤

خب دیگه تمومید 😌

حواستون باشه پارت بعد راجب ادرینه 😱😌💙💜

لایکا و کامنتا بالا وگرنه خبری ازم نیست و ناپدید میشم میرم برا والدمورت کار میکنم😌

بای بای💜💙