زندگی عجیب من p1

Niaysh Ranjbr Niaysh Ranjbr Niaysh Ranjbr · 1402/06/06 00:13 · خواندن 1 دقیقه

سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد

 

 

 

مرینت: بازم مثل همیشه از خواب بلند شدم دست و صورتمو شستم 

لباسامو عوض کردم

تو راه مدرسه یهو آدرین رو دیدم که یهو گفت

آدری:سلام مرینت 

مری:س س س سلام

ادری:چیری شده؟

مری:ن ن نه 

ب ب بریم دیر میشه

آدری:بریم آره دیر میشه

از زبان مری

وقتی رسیدیم  و دیدیم هیچکسی نیست

مری:چرا ک ک ک کسی نیست

آدری: نمیدونم 

آز زبان آدری:

دویدیم سمت کلاس هوف

دیر کرده بودیم اینم از شانس قشنگ ما

 

 

خانم بورژوآ:

سلام بچه ها

یه کوچولو دیر کردید حالا عیبی نداره برید بشینید

مری و آدری:سلام ببخشید چشم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تمومید.....

ببخشید بچه ها کم بود اگه خوشتون اومد لایک و کامنت فراموش نکنید 

 

۳لایک

۲کامنت 

خداحافظ 😊😊