دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت سی و سوم»
ببخشید که یکم دیر شد 👇🏻
اون شب وقتی مرینت به خونه برگشت ، لباس های خوابش رو پوشید و روز تخت دراز کشید به یاد روزی افتاد که با آدرین به یک باغ رفته بودن......
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
فلش بک ....
مرینت در حالی که روی تاب تکان میخور ، لب گشود و سرش برگردوند و رو به آدرین گفت : ما هیچوقت از هم جدا نمیشم درسته؟
آدرین که لبخند همیشگی اش رو میزنه و میگه : داری شوخی میکنی؟ عمرا(اره جون عمت ، اگه بابات میزاشت)
مرینت وقتی این رو شنید سرش برگردوند و گفت : آدرین ، دوست دارم .
آدرین در حالی که رو به رو مرینت ایستاده بود گفت : منم همینطور .
بعد هردو چشمانشان رو میبندند و صورت هایشان رو بهم نزدیک کردند ، لب های هم رو روی هم گذاشتن و به بوسیدن هم ادامه دادن(نمیدونید وقتی داشتم این مینوشتم چقدر چندشم شد ، البته تا گفته نماند که بیشتر افراد خوششون میاد 😁)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
مرینت وقتی این خاطرات رو توی ذهنش تداعی کرد ، بغضی که در گلو داشت ترکید و شروع به گریه کردن ، کرد .
روز های بعد مرینت بعدا تموم شدن کارش در شرکت با کاگامی قرار میزاشت و باهم وقت میگذروندن.
یک روز وقتی مرینت و کاگامی داشتن توی پارک قدم میزدن ، کاگامی از مرینت میپرسه .
-بنظرت عشق چیه؟
+امممم......خب یعنی هرجای دنیا هم که باشه تو شب و روز به فکرشی و بهش فکر میکنی ، خب کاملا نمیشه توصیفش کرد .
-خب چرا؟
+چون دنیای عشق پیچیده است و تا حسش نکنی درکتش نمیکنه .
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
15 مه بود ، یکروز مانده به بزرگترین مهمانی مد در نیویورک ، مرینت برای فردا خیلی ذوق داشت قرار بود آنجا روی استیج بره و کلی ازش تقدیر کنن.
وقتی از اتاق آدرین داشت به بیرون میرفت ، آدرین بهش گفت :
-فردا برای مهمونی میام دنبالت (حس میکنم آدرین رفته او کفه اسکارلت «مرینت»)
مرینت در حالی که مثل گوجه شده بود .
+نه.....نه مرسی خودم با خانم بورژوا میام .
-نه ، تو طراح مد شخصی منی با خودم میای .
مرینت هم که چاره ای نداشت قبول کرد .
اینم از این پارت ، اگه کم بود ببخشید این چند روز خیلی کار ریخته سرم .
با لایک کردن و کامنت دادناتون ملی بهم انرژی میدید❤️