رمان 💞 عشقی جدید 💞 پارت 4

M.A M.A M.A · 1402/06/05 16:46 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید یه چند روزی نبودم مشکلی برام پيش اومده بود 😥

 

 

 

آدرین : اون ..... لایلا راسی ( 🥲 ) 

وایسا ببینم اون الان چی گفتتتتتتتتتت 😱 وای خدا این امکان نداره . 

مرینت : هه شوخی دیگه نه 😂

آدرین : دارم جدی حرف می زنم ، دختره ی نکبتی 😈

و بعد بدون هیچ حرفی از اتاق رفت بیرون و درو قفل کرد 😭

مرینت : نه آدرین التماست می کنم درو باز کن ( با داد و گریه )

ولی ... صدای بسته شدن در اومد . 

نشستم روی زمین و به در تکیه دادم .

وای خدایا ، باورم نمیشه اون عاشق لایلاستتتتت 😨

من از لایلا متنفرم و اون از من ، دبیرستانی که بودم لایلا از من همینجوریشم متنفر بود ولی

من از اون بدم نمی یومد ، زمانی ازش متنفر شدم که پدرم رو به دلیل ازدواج من و آدرین 

کشت 🗡 ! و مادرم بخاطر اینکه فکر می کرد تقصیر من باهام قطع رابطه کرد ! ای کاش

 آدرین عاشق من بود 😔 

 

  

 

شرط پارت بعد : 15 لایک و 10 کامنت 

بای 👋