بازگشت به آغوش تو #12

Panis Panis Panis · 1402/06/05 15:40 · خواندن 1 دقیقه

و پایان.... 

 

 

 

 

. خودمو تو آینه نگاه کردم 

حیرت انگیز بود

لحظاتی دنبال خودم گشتم 

آرایشم عروسکی بود   

همه چیز به زیبا ترین شکل انجام شده بود

لباسمو بلند کردمو چرخی توی آینه زدم اکلیل های لباس پف 

پفیم می درخشید 

گوشیه لعیا زنگ   اوف  آرمین دم در بود 

احساس میکردم قلبم داره گره میخوره از هیجان شدید 

اول از همه عکاس وارد شد بعد لحظاتی محو چشمای تیله 

ای هم دیگه شدیم

-خانوم؟ خانوم؟ 

وای با صدای فیلم بردار به خودم اومدم

_خانوم نرده های شیشه ای رو بگیرید و دامنتون رو..... 


همینجوری داشت دستور میدا اوفف

اصلا نفهمیدم کی رسیدیم 

درم رو باز کردو به طرفم اومد .... 






آروم در حیاطی ک از درختای سبز و نورانی بود به سوی 

خوشبختی قدم ورداشتیم.... 





اگر چه دور بودیم.. 

اما سرنوشت مارو نزدیک کرد... 






ᥫ᭡Panisa- 1402/6/5ᥫ᭡