عشق بچگی s3 p7

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/06/04 22:10 · خواندن 2 دقیقه

سیلام

کت یا همون آدرین با عصبانیت به سمت‌ مت حمله ور میشه و بعد مت با چاقویی تیز و برنده روی بدن کت یا آدرین خراشی عمیق انداخت مرینت که نمی‌دونست برادرش زندس یا دیگه نفس نمیکشه دیگه نمی‌خواست درد عشق هم به درد برادرش اضاف بش ا ب ی حرک به‌سم م دوی  چاقور گرف  ب سم قل م نشان گرف  آ ر ب سین ا فر بر م ب چهر ا ترسید ب دختر زیب ر ک قاتل بو نگا کر  سپ ب ک ی آدری نگاه کرد و مرد (خیلی راحت کشتمش ) 

مرینت. م....م....م...من چیکار کردم وای 

آدرین. اون چاقو رو بده به من 

مرینت. تو زخمی شدی میخوای چیکار

آدرین. بده به من فکر کردی میزارم بیوفتیم زندان

مرینت. ولی من کشتمش

آدرین. نه بخاطر عشقمون بده به من

یه چند ساعتی شد و پلیس ها اومدن 

پلیس. کار کدومتون بود 

مرینت. کار من بود 

آدرین. نه ببین چاقو دستمه من کشتمش اون مرده باید برید اون رو نجات بدید فیلیکس اون فقط بیهوش شده 

مرینت.  ولی

آدرین. ولی چی برو پیش فیلیکس 

آدرین به یکسال حبس محکوم شد فیلیکس هم خون زیادی از دست داد ولی نجات پیدا کرد و مرینت توی این یک سال هر روز به ملاقات آدرین میرفت 

آدرین. چرا منتظر منی هر روز میای ملاقاتم برو مثل آدم زندگی کن 

مرینت. چی میگی دیگه این حرفارو نزن من دوست دارم همیشه منتظر میمونم صد سال هم بگذره من منتظرت میمونم

یکسال بعد 

مرینت و آدرین ازدواج کردن کاگامی و فیلیکس هم ازدواج کردن و صاحب یک فرزند به نام برلیان هستن 

مرینت. وای آدرین کی فکرشو میکردی ازدواج کنیم 

آدرین.  همیشه خوابشو میدیدم

مرینت. خیلی خوشحالم

آدرین. اگه بچه دار بشیم اسم بچه هامون رو چی بزاریم 

مرینت. اعم...............

______________________________________________

 تموم شد