به زودی میفهمم .. p12

Pania Pania Pania · 1402/06/04 21:43 · خواندن 1 دقیقه

های ادامه

بچه ها این چه وضعشه هرچی من شرط نمیزارم شما حمایتو کم میکنین این پارت ۳۰ تا لایک ۲۵ تا کامنت وگرنه از پارت بعد خبری نیست .

با لوکا مواجه شدم  _ عه مرینت ؟ + اره خودمم تو اینجا چیکار میکنی ؟ 

_ هیچی قدم میزدم . + از اخرین دیدارمون  ۱ ماه شده  تقریبا نع ؟ 

_ نه بابا حدودا ۱ هفته بیشتر نیست . + اوو من تو اون دوران خیلی سختی کشیدم پس واسه اونه که زمان از دستم در رفته 

_ چه سختی ؟ + هیچی بعدا توضیح میدم نمیخوام یادم بیاد .

_ باشه میای بریم قدم بزنیم اگه کاری نداری ؟ + نه کاری ندارم .

یهو صدای ادرینو شنیدم میگفت مرینت کدوم گوری رفتیی خیلی ترسیدم تکون نمیخوردم که 

_ این صدای ادرینه ؟ + اا...ر...ه 

_ اتفاقی افتاده ؟ چرا عصبانیه ؟ صدای قدماش میومد سریع دست لوکا رو گرفتم و دویدم .

_ چیشده چرا میدویی ؟  + نمیخوام ادرین پیدام کنه 

_ چرا ؟ + بعدا برات توضیح میدم . 

_ عه چرا هی بعدا بعدا میکنی ؟ ( شبیه گربه سیاهه ) + چون الان وقت ندارم و توضیحش طولانیه .

_ باشه حله . + خب کجا بریم ؟

_ بریم بستنی بخوریم ؟ + البته چرا که نه 

خب تموم شد . کوتاهه چون حمایتتون کمه . ادرینتی ها ارامش داشته باشید بای