کابوس

«ПIKI» «ПIKI» «ПIKI» · 1402/06/04 18:25 · خواندن 2 دقیقه

بزن ادامه👇🏻

 

دوباره این کابوس مرا بلعید.دوباره غم من بزرگ تر شد،دوباره رو دلم پا گذاشتی و رفتی،دوباره منو تنها گذاشتی و رفتی،کاش برگردی و مرا در آغوشت بگیری،لبخند بزنی و بگی : غمگین نباش لیاقت تورو ندارن،ولی دیگر اینطور نیست دیگر آغوشت رو نمیبینم،دیگر لبخندت رو نمیبینم،دیگر صدایت رو نمیشنوم،اما.......... تصویرت را در قلبم تصور میکنم......تیکه تیکه اش را جمع میکنم و دوباره باز سازی میکنم،دوباره.....دوباره شاید برگردی...اما دیگر من نیستم.منن من نشد بهت بگم با من بمون تا بتونم طومارم رو باهم درمان کنیم.طوماری که خوب نمیشه.قلبی که بدون تو بازسازی نمیشه.دیگر حتی خودم هم باز سازی نمیشم.

چون بزودی میروم  و دیگر برنمی‌گردم.

کاش میشد دوباره برای آخرین بار ببینمت.هیچ فکر نکردی قلبم میشکند،فکر نکردی زندگیه من بدون تو بی معنا میشود.باشه باشه تکه تکه ی قلب شکسته ام را جمع میکنم و دوباره به هم می‌چسبانم و به راهم ادامه میدم.

اما راهم را به آن دنیا ادامه میدهم،هرچند به آنجا اعتقادی ندارم،اما شاید شانسی باشد که به ................... زندگی دوباره مرا ناامید کرد و رفت اما من ماندم با دل خستم و قلب شکستم.

 

آدرین:

چه سنگ دل بودم چرا چرا رفتم،دیگه نمیتونم ببینمش دیگه نمیتونم بغلش کنم.تصمیم گرفتم برم اما یه زره هم بهش فکر نکردم.به حال خودم گریه میکنم به حال عشقم که رفته گریه میکنم کاش میشد ببینمش دیگه نمیتونم بخندم تنها دختری که دوست داشتم رفت.تنها عشقی که با اون پایدار بود رفت.و منم باید کم کم بروم.

 

 

 

 

 

پایان.

خب غمگین بود دیه.

مطمعنم همتون گریه تون گرفت.

لایک فراموش نشه هااااا.

بای