?Who is the king
فصل ۲ پارت ۹
P9
خیلی نتونستن بیرون نگهشون دارن و خبرنگارا امدن داخل
جان و دو نفر دیگه خبرنگار ها رو نگه داشتن دو نفر هم دو طرف ایدن بردنش بیرون
جان ب من علامت داد ک منم پست سرشون برم بیرون
بدو بدو راه افتادم رفتم ک یهو پام پیچ خورد و افتادم زمین
پام خیلی درد گرفتم و اخ بلدی گفتم
جان : زود باش برو !
من : نمیتونم پام درد میکنه !
یهو دیدم رئیس بغل دستم روی زانو خم شد یه دستسو روی کمرم گذاشت و دست دیگشو زیر زانو هام انداخت و بغلم کرد و رفت سمت ماشین ها که بیرون منتظر بودن
درو براش باز کردن و منو گداشت زمین
من : ا من میرم پیش بقیه
_ وقت رو تلف نکن و زود بشین !
زود سوار شدم و بعد خودشم سوار شد
چسبیدم به در و تو خودم جمع شدم
تو کل راه هیچ کس هیچ حرفی نزد
بعد از نیم ساعت راننده جلوی یه خونه بزرگ وایساد
پیاده شدیم و یه ماشین هم پشت سرمون بود
زودی رفتم سمت اون ماشین و دنبال جان گشتم اما پیداش نکردم
من : پس بقیه کجان ؟
_ یه مشکلی پیش امده اونا دیر میان
همشون رفتن داخل خونه و منم دنبالشون رفتم
یه اتاق خالی پیدا کردم و رفتم اونجا که یکم استراحت کنم
هوا خیلی سرد بود روی تخت دراز کشیدم و پتو رو دور خودم پیچوندم و چشمامو روی هم گذاشتم
یهو در باز شد و رئیس امد داخل سری نشستم تو جام
_ اینجا چکار داری
من : ممیخواستم یکم استراحت کنم ....
_ تو اتاق من ؟!
من : ای وای اینجا اتاق توعه
بلد شدم و گفتم : ببخشید الان میرم
_ نمیخواد بری اتاق خالی نمونده منم به این زودی نمیخوابم همینجا بخواب
دیدم چاره ای ندارم یه گوشه تخت دراز کشیدم و پتو رو تا رو سرم کشیدم و خوابیدم
ایدن :
یه گوشه نشستم و مشغول کتاب خوندن شدم
یهو دیدم یه صدا هایی داره ازش درمیاد کتابو بستم گذاشتم زمین و رفتم سمتش
_ نه سوار نشید !
من : هان ؟
خیس عرق شده بود و همش زمزمه میکرد نه نرید
نزدیکش شدم و گفتم : هعی داری خواب میبینی بلد شو
تکونش دادم اما بازم بیدار نشد
نمیره یه وقت بمونه رو دستمون
چشماشو باز کرد و بلد شد و شروع کرد به گریه کردن
من : خوبی ؟
دستاشو دور گردنم حلقه کرد و بغلم کرد
یهو خشکم زد
چش شده
با گریه و صدایی ک بزور بیرون میومد گفت : اونا.. هر روز دارن جلوی چشمام میمیرن و من ... فقط میتونم نگاشون کنم
دستمو روی کمرش گذاشتم و گفتم : باشه .. اروم باش
بعد از یکم گریه کردن تازه فهمید کجاس ازم فاصله گرفت اشکاشو پاک کرد و گفت : ببخشید هر وقت خواب پدر و مادرمو میبینم حالم بد میشه
من : منم مادرمو از دست دادم درک میکنم
_ فکنم دیگه برگشته باشن من میرم