✉️ envelope ✉️ پارت 12

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/06/04 13:10 · خواندن 2 دقیقه

سلاممم.. خوبین  ؟ خب باید اعتراف کنم هر دفعه میخوام عکس این بالا رو عوض کنم عکساش خیلی کیوتن 😂😂😂

 

الکس بود. گفت : هعی تو ببینم اینجا چیکار میکنی؟ مرینت خوبه ؟ گفتم : خب راستش، من بچه بودم مرینت رو میشناختم ..... ولی یهویی غش کرد و اوردم..ش بی..مارستان..... تو ب..رو. خودم مواظبشم.

گفت : باشه رفیق ولی بهش بگو بعد از مرخص شدن بهم یه زنگ بزنه. گفتم : باشه 🖤 خداحافظ.

 

🥙 2 ساعت بعد 🥙

 

دکتر گفت مرینت مشکلی نداره و از بیمارستان میتونم ببرمش. بردمش خونه و بردمش تو اتاقش. پیشش نشستم و به اتاقش نگاه کردم. هنوزم دوستش داره.( میگم کی رو 😉) که صدایی نازک و خسته گفت : چی..شده ؟ گفتم : هیچی بیمارستان بودی یکم بخوابی بهتر میشی. چیزی میخوای.؟ گفت: یکم.. گشنمه .. اومدم برم از تو یخچال یه چیزی براش بیارم که دستمو گرفت و گفت : میشه بشینی ؟ گفتم : ا..ره حتما

گفت : فیلیکس.. من هنوزم بهت اعتماد دارم.. قول میدی اذیتم نکنی؟ من بعد از اون سالها ، خیلی ضربه ی روحی بدی خوردم. به اینه که نگاه می کنم.. باورم نمیشه بعد از اینکه فرانک موهامو تراشید، انقدر بلند شده باشن.. تنهایی.. اینجا پوسیدم.. پیشم بمون. لطفا 🥺

دستی روی سرش کشیدم و گفتم : مرینت. قول میدم بهت اسیب نرسونم .. تا جایی هم که بتونم پیشت میمونم.بهتره تا میتونم پیش اون فرانک عوضی نباشم. 

که یکم خجالت زده گفت : آد..ری..ن خوبه؟ به اتاقش نگاه ریزی کردم و گفتم : هنوز دوستش داری؟ از اتاقت معلومه...

لپاش گل انداختن و گفتن : خب. شاید فرانک عوضی باشه. ولی من با تو و آدر..ین خاطرات زیادی دارم. برادران فرینچ !

نمیتونم اونا رو فراموش کنم که. گفتم : بیشتر با ادرین نه ؟ خب بذار جواب سوالتو بدم. بعد از اینکه تو رفتی، خیلی تنها شد و رفت آمریکا.

نمیدونم خبری ازش ندارم . 

که گوشیم الارم اس ام اس داد . 

گوشی رو نگاه کردم. وای نه

مرینت گفت : چی شده فیلیکس. چرا رنگت عین گچه...؟ گفتم : آدرین... آدرین...رفته سراغ فرانک ... الان یه بلایی سرش میارههههه

من میرم زود میام!

گفتم : صبر کن منم میام... لطفا 🥺 گفتم : بیا بخاطرت عشقت بیا.. ! زود حاضر شو . گفت : باشه ! 

 

 

 

 

 

 

خب برای پارت بعد بی زحمت 10 تا کامنت ناقابل 💝🥺