زندگی ترسناکه

«ПIKI» «ПIKI» «ПIKI» · 1402/06/03 17:59 · خواندن 2 دقیقه

خب دیه چیزه با بزرگی خودتون ببخشید قسط نداشتم دیر بزارم 😁

د: خب جوگیر نشو بیبی.

م: یه بار دیگه تکرار کن.

د: بیبی بیبی بیبی.

م: کثافت وایسااااا.

مری:

رفتم پیش رادمان تا ازش بابت اتفاق تو ماشین معذرت خواهی کنم.رداشتم همینطوری میرفتم تا برسم به رادمان که یهو یه دختره اومد جلوم و گفت: اومم ببین دخترجون من و رادمان با هم رلیم اگه یه بار دیگه بهش نزدیک شب کن می‌دونم با تو شبفم شد؟؟ _ارههه ( با خنده مسخره+) اون دختر_باشه پس دیگه نزدیکش نشو فهمیدی _ باشه.

دختره منو هول داد مهکم خوردم زمین،بهم نگاه کرد و گفت: اوخی اوف شدی ناراحت نشو.یهو دستم رو گرفت بلندم کرد و یهو خودش رو پرت کرد رو زمین و داد زد آیی چیکار می‌کنی میخوای منو بکشی دختره ی احمققق

م: ممننن کاری نکردم به خدا قسم میخورم من کاری نکردم

ر: صدای لایلا ای بابا حتما باز به یکی تهمت زده.میرم ببینم کیه 

م: راد مان به خدا کار من نبود خودش رو پرت کرد رو زمین من کاری نکردم.

ر: اره می‌دونم لایلا به همه تهمت میزنه

م: پس. اسمش لایلا عه رادی میگم لایلا رل توسعه.

ر: چی چی مییگییی.

م: آخه خودش گفت رل توعه گفت دیگه بهت نزدیک نشم.

ر: واهای لایلا مگر اینکه دستم بهت نرسه دختره ی دروغ گو.

م: اواع زشته جلوی همه داد میزنی.

ر: هیچی بیا اینجا کارت دارم_ میگم رل میزنی مری.

م: ممنون اع با تو؟

ر: پس با کی؟؟

م: عارهه.

ر: خب میدونی چند وقت بود که عاشقت شده بودم 😅 تازه من به رییس گفتم بیا تا اینجا چون من همیشه از پنجره اتاقت دید میزدمت.

م: چیزه میشه.

مری:

حرفم رو قطع کرد و یهو دوباره مثل تو ماشین لبش رو لبم گذاشت و من رو بوسید.

د: اوه چه عکس خفنی شد.الان پخشش میکنم🤦🏻‍♀️

م: صدای دینا رو شنیدم چی پخشش میکنه_ رادی ببخشید من الان برمیگردم_ 

واهای دینا دستم بهت نرسه عوضی گمشو عکسو بده مننن.

اگه ندی منم رازتو فاش میکنم.

د: خعله خب بیا بگیر برو...

م: دستت درد نکنه....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هه تموم شدش 😅

برو به سلامت داداش گلم 😁

بای