Revenge is over💋😉 p24

S.k S.k S.k · 1402/06/03 17:43 · خواندن 8 دقیقه

 سلام خب اومدم با پارت جدید این پارت زیاد رمانتیک نیست بیشتر گردشگری هست ، از پارت بعدی باز رمانتیک میشه . در ضمن پارت های قبل بخونید و حمایت کنید اگه نخونید نمیفهمید چه به چیه . پس برید ادامه مطلب ❤

شروع پارت جدید ادامه پارت 23

از زبون آدرین : بعد از چند ساعت کار کردن به خودم کش و قوسی میدادم که کسی در رو زد مرینت بود .
میخواست برگردیم خونه منم گفتم صبر کن دو تا چیز دیگه رو حل و فصل کنم بریم .
بعد نشست روی کاناپه .
بعد اینکه کارام تموم شد میخواستم بگم که مرینت بیا بریم کارام تموم شد ؛ که  دیدم مثل بچه کوچولو ها خوابش برده خیلی ناز خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم کت ام رو  برداشتم انداختم رو پاهاش بعد بغلش کردم تا ببرم اش به ماشین . 
از اتاقم تا آسانسور همه ی کارکنان چپ چپ نگاهمون میکرد منم عین خیالم نبود .
چون زنمه به کسی هم ربط نداشت بغلش کنم یا نه .
بعد بردمش گذاشتم صندلی عقب تا راحت بخوابه خودمم ماشین رو روندم به سمت خونه .
وقتی رسیدیم خونه اول در رو باز کردم بعد مرینت رو برداشتم تا بزارم اتاق مون. 
میخواستم از پله ها بالا برم که مامان مچ مون گرفت .
گفت : 《 سلام پسرم . 》

بدبخت شدم رفت ایشون دیگه کارمند شرکت نبود که بغل کردن یا نکردن مرینت بهش ربطی نداشته باشه .

گفتم : 《 اع مامان اینجا بودی ؟؟》

گفت : 《 میبینم که عروسم بغل کردی ؟ چه زود یه روزه عاشق هم شدین مگه همین دیروز نبود که دوست نداشتی بغلش کنی ببری اتاقتون ؟ 》

گفتم: 《 مامان هیسس خوابه دلم نیومد بیدارش کنم بخاطر همین مجبور شدم . 》

گفت : 《 آخی چه ناز، باشه باشه بیدارش نکنیم بزار اتاق بیا شام بخوریم . 》

گفتم : 《 باشه . 》

رفتم اتاق ، مرینت رو گذاشتم رو تخت بعد کفش هاشو در آوردم و روش پتو انداختم. 
و یواشکی گفتم شبخیر جوجه آبی کوچولوی من . 
و رفتم پایین . 
....................................................

از زبون مرینت :

وقتی بیدار شدم رو تخت خواب بودم .

نفهمیدم کی من به اینجا اومدم .

وقتی به لباسای تنم نگاه کردم لباسای دیروز تنم بود آهان آخ دیروز تو کاناپه بودم که خوابم برد ، فکر کنم آدرین آورده.

وای دست اش درد نکنه ؛ دیدم خودش باز رو کاناپه خوابیده اه باید امشب من اونجا بخوابم گناه داره .

نخواستم بیدارش کنم حتما دیروز اونم مثل من خیلی خسته شده ، رفتم ی دوش گرفتم .
بعدم رفتم شلوار آبی پارچه ای با پیراهن سفید با کفش آبی پوشیدم .
و میکاپ ملایمی کردم .

بعد بدون اینکه آدرین بیدار کنم از اتاق پایین رفتم .

گفتم : 《 سلام و صبح بخیر . 》

سابین : 《 سلام دخترم . شب خوب خوابیدی ؟ 》

گفتم : 《 آره هیچ نفهمیدم چطوری اومدم خونه البته اینم بگم الان دارم از گشنگی تلف میشم چون از شب چیزی نخوردم . 》

امیلی : 《 دخترم بخور نوش جونت .
آدرین بیدار شده یا نه ؟ 》

مرینت : 《 نه دلم نیومد بیدارش کنم . 》

بعد که آدرین بیدار شد هر دو رفتیم شرکت تا کار های عقب مونده رو تموم کنیم که فردا قراره بریم لندن . 
.................................................

(فردا صبح )

از زبون مرینت :

دیروز تموم چمدونم رو جمع کرده بودم ولی برای بار آخر کنترل کردم ببینم چیزی نمونده یا نه نگاهی به لیستم کردم.

چند جفت کفش اسپرت و پاشنه بلند : حله
چند تا شلوار و شلوارک : حله

دو تا مایو : حله

چند دست لباس ساحلی : حله

و یدونه دامن و پیراهن اینا : حله

مسواک و شامپو..... : حله

تمام چمدونم بستم و از آدرین پرسیدم که : 《 حله آماده ای ؟ 》

گفت : 《 آره آماده ام . 》

گفتم : 《 پس بریم 》

بعد همگی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت فرودگاه شارل دو گل پاریس.

قرار بود با بیزنس کلاس بریم این بخش  خیلی لوکسه چون بیشتر بازیگران  از این قسمت هواپیما استفاده میکنن و قیمت بیشتری از اکونومی داره یه این خاطر که هم وسط های هواپیماست هم حق انتخاب غذا ی مورد علاقت رو داری و کابینه دار ها هم هستند که حریم خصوصی مسافر رو حفظ میکنه .

بعد اینکه از کنترل پلیس ها رد شدیم . چمدون ها رو دادیم و رفتیم تا سوار هواپیما بشیم که شماره بلیط من و آدرین یک رقم فاصله داشت یعنی باید پیش هم می نشستیم .

اوف هعی میخوام ازش دوری کنم باز گرفتارش میشم.

من نمیخوام عاشق بشم چرا نمیتونم به کسی بفهمونم.

قبل از شروع حرکت هواپیما قرص خوردم تا حالم خراب نشه .

بعد خلبان شروع کرد به حرف زدن :

Dear passengers, we will leave》 from the origin to the destination in a few minutes. I wish you a good and enjoyable trip.
مسافرین گرامی تا دقایق دیگر از مبدا به مقصد حرکت خواهیم کرد سفر خوب و لذت بخشی را برایتان آرزومندیم. 》

 

بعدا که هواپیما حرکت کرد واقعا حالم بد بود اصلان قرصا هم تاثیر نداشت .

و اینکه نمیتونستم پاشم چون آدرین خان زحمت کشیده و روی شونم خوابش برده اوف دارم خفه میشم .

هوف نمیدونم کی می‌رسیم واقعا ، چون نسبت به سرعت هواپیما میتونستیم در عرض 1 الی تا 12 ساعت برسیم لندن واقعا جالبه بعضی هواپیما در یک ساعت میرسن بعضیا در 12 ساعت هیچوقت جریان اینو نفهمیدم البته میگم مونده به سرعت و آب و هوا اما بیشتر پرواز هاشون 5 الی 6 ساعت طول میکشه.

مجبور شدم آدرین بیدار کنم .

گفتم : 《 آدرین پاشو لطفا پاشو حالم خیلی بده . 》

بعد چند دقیقه بیدار شد .

گفت : 《 مرینت چیشده ؟ چرا رنگ و روت پریده ؟ 》

گفتم : 《 حالم خوب نیست .
حالت تهوع زیادی دارم من نمیتونم زیاد تو پرواز بشینم.  》

گفت : 《 مگه قرص نخوردی ؟ 》

گفتم : 《 چرا خوردم ولی تاثیری نذاشته و الان حالم واقعا بده . 》

گفت : 《 امم نظرت چیه با هم بازی کنیم ؟ 》
گفتم : 《 باشه فقط چه بازی ؟ 》

گفت : 《 امم بیست سوالی من تو ذهنم عددی نگه میدارم تو هم حدس میزنی . 》

گفتم : 《 باشه شروع کنیم . 
عددی در نظر گرفتی ؟ 》

گفت : 《 آره بپرس . 》

گفتم : 《 چند رقمی؟ 》

گفت : 《 دو رقمی.  》

گفتم : 《 فرد یا  زوج ؟ 》
             ‌‌            
بعد همینطوری ادامه دادیم تا حالت تهوع ام بهتر شد دستش درد نکنه حواسم  پرت کرد تا حالت تهوعم از یادم بره .

که بعد بازی گفت : 《 میدونی دختر عموم مرینت اونم هواپیما رو دوست نداشت و حالش بد میشد و منم همیشه اینطوری مثل تو سر گرمش میکردم . 》

بهش گفتم : 《 دلت براش تنگ شده ؟ 》

گفت : 《 خیلی دلم براش تنگ شده کاش زنده بود .
اون اولین و آخرین عشقم بود بنظرم عشقی که در بچگی داریم پاک ترین و زیباترین هستند بخاطر همین هنوز نتونستم فراموشش کنم . 》

بعد بخاطر اینکه هواسش پرت کنم گفتم : 《 خب ولش کن ناراحت نشو . 》

باورم نمیشه اون هنوز من دوست داره .
در واقع اگه روزی بهش بگم من همونم شاید ولم نکنه .
پس شایدم بتونم عاشقش بشم و به عشق شانس بدم .

اه چرا فازم هعی تغییر میکنه اول پرواز میکنم نمیخوام عاشق بشم الان میگم میتونم عاشق بشم.

لبخندی مضحکی زدم .

بعد خلبان هواپیما گفت : 《Dear passengers, we will reach our destination in a few minutes. Please fasten your seat belts 
مسافرین گرامی تا دقایق دیگر به مقصد میرسیم لطفا کمربند ایمنی تان رو ببندید . 》

بعد چند دقیقه رسیدیم و از هواپیما پیاده شدیم.

عمو گابریل فکر همه جاشو کرده بود چند تا ماشین مدل بالا برامون آوردن تا از فرودگاه گاتویک لندن بریم به هتل ریتز .


وقتی رسیدیم به هتل محو تماشاش بودم 
هتلی که نمایی ساده با سنگ های مرمری  سفید و طوسی داشت و چند طبقه هم بود اولش فکر کردم داخلش مثل بیرونش ساده است ولی وقتی واردش شدم محو تماشاش بودم که تابلویی دیدم روش نوشته بود : 《 Welcome to our hotel.
A hotel that has been hosting you since 1906.
From the royal family to famous people came to this hotel.
So be sure that we have good services for you.
Thank you from the hotel manager
به هتل ما خوش آمدید .
هتلی که از سال 1906 میزبان شماست .
از خانواده سلطنتی گرفته تا افراد مشهور به این هتل تشریف آوردند .
پس مطمئن باشید خدمات خوبی برایتان ارائه خواهیم داد. 
با تشکر از طرف رئیس هتل . 》

بعد از گرفتن کارت اتاق رفتیم اتاقمون

واو واقعا واو ، داخل اتاق هاشون خیلی سلطنتی بود 😍😍

از روتختی ها تا پرده هاشون گلی گلی و سفید بود 
و گوشه اتاق میز آرایش قهوه ای رنگ با یک صندلی دیده می‌شد و 
پا تختی قرمز رنگی توی اتاق قرار داشت و  یدونه مبل تک نفره گوشه پنجره قرار گرفته بود .
و فرشی بزرگ از رنگ های سبز پسته ای و صورتی و ... ، به شکل دایره که در وسط اتاق انداخته بودند .
و چند نوع از انواع مختلف آباژور وجود داشت که به اتاق روشنایی می‌بخشید ‌.
و دیوار های کرمی رنگ با ریزه کاری های سبز پسته ای داشت . 
و دو تا میز کوچک هم در دو طرف تخت قرار داشت .
واقعا محو تماشاش شده بودم خیلی زیبا بود 😍

.......‌‌‌‌‌.......................................................

خب این دو تا لباس های مرینت بودند برای شرکت .👆

عکس داخل اتاق 👆

.....................................................‌‌‌...

8342 کاراکتر 

خب تموم شد شاید این پارت به نظرتون زیاد خوب نباشه ولی شما باز بخاطر من حمایت کنید و برید لایک های 22 رو هم 30 تا کنید مثل بقیه پارت ها و همچنین پارت های قبل لایک نکردید بکنید حسرت به دل نمونم من بدبخت ممنونم که به حرفم گوش کردید .
ببخشید اگه سرتون درد آوردم 💚❤