✉️ envelope ✉️ پارت 11

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/06/02 13:45 · خواندن 2 دقیقه

سلاممم خوبین؟ کاور خوشگله؟! 💜 Sana 💜 
برام درست کرده :) مرسییی 

البته این بالایی رو خودم ساختم عکساش خیلی کیوت بودن طاقت نداشتم باهاشون یه همچین چیزی نسازم 🥺

بزودی هم یه چالش میسازم اگر لایک های اون چالشه به 190 ( میدونم زیاده :) ) برسونید، 2 تا پارت طولانی باهم میدم :)

 

 

گفت: چ..ی؟ مرینت مگه تو آدم میکشی؟ گفتم : هه.. فیلیکس.. تو منو یادت نمیاد؟ یکم فکر کن فیلیکس مطمئنم یادت میاد ... مرینت. مرینت دوپن چنگ.

تو واقعا منو یادت نیست؟

 

🎡🎡🎡🎡🎡🎡🎡

از زبان فیلیکس :

بعد از کمی فکر کردن تازه فهمیدم...... مرینت. ا..ون مر..ینته. ولی من باورم نمیشه.. گفت : اره فیلیکس. من مرینتم. من کسیم که تورو بزرگ کردم. کسیم که بدون پدر و مادر برای اون مادر عوضیت و داداش مزخرفت نوکری کردم ! بدون هیچ چشم داشتی و پولی اونقدر کار کردم که تازه فهمیدم از نوکری برای خانواده فرینچ هیچ کوفتی گیرم نمیاد ! جلو رفتم و دستای مرینت رو گرفتم.. گفتم : مرینت.. تمام خاطراتمون رو یادت رفت؟ یادته چه لحظات قشنگی داشتیم ؟ دیدم اشک تو چشماش جمع شد ... پاهاش، خالی کردن و خودشو پخش زمین کرد... تکونش دادم.. مرینت، مرینتتتتتت پاشووو تروخداااا بخاطر همه ی خاطرات قشنگمون ! لطفا ....... 

بلندش کردم و موهای آبیش باز شد.. نمیدونستم انقدر مو هاش بلند شده... بعد از بلایی که فرانک سرش اورد .

 

مرینت رو بغل کردم و گذاشتم صندلی عقب و گاز و گرفتم تا برسم به درمونگاه ...... مرینت رو بلند کردم و بردم توی درمانگاه.. خودمم روی صندلی نشستم و به تمام خاطراتمون فکر کردم..

که یکی اومد بغلم نشست و گفت:

 

 

خب تموم :)

خیلی خسته ام لطفا حمایتم کنید