💙Blue eyes 16💙

𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 · 1402/06/02 10:48 · خواندن 1 دقیقه

 برو ادامه 🙂

صبح~ مرینت ☆

صبح زود پاشدم کیفم رو چیندم و صبحونه خوردم راه افتادم وقتی رسیدم هنوز بچه ها توی حیاط بودن 

رفتم یه گوشه روی صندلی نشستم تا زنگ رو زدن رفتم داخل کلاس نشستم تا خانوم اومد

B: سلام بچه ها 

بچه ها: صبح بخیر 

B: امروز کلا باید تحقیق هارو ارائه بدین اول کی داوطلبه؟ 

alia: ام خانوم من و نینو بیایم؟ 

B: البته! تحقیق در مورد کیه؟ 

n: آقای بورژوا (بابای کلویی نیس) 

تحقیقشون رو شروع کردن وسطای کارشون بود که یک نفر در زد

B: بفرمایید تو

ad: سلام خانم

همه ی بچه ها تعجب کرده بودن ولی من خشکم زده بود 

B: ادرین خوبی؟ برای چی انقدر غیبت کردی؟ 

a: حالم خوب نبود ببخشید خانم کجا بشینم؟ 

B: سر جای قبلیت

a: ام با باشه

اومد و نشست کنار من

a: سلام 

m: س سلام

a: من تحقیق رو اماده کردم 

m: م منم

a: مال من کامل تره

m: خب باشه مال تورو میخونیم

خیلی سرد و بی تفاوت بود . . .