پرواز با بال خیال f2 p2

发讨厌🌹 · 16:57 1402/06/01

P22

سلام ببخشید نبودم

\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\

مرینت:

صبح بیدار شدم دیدم آدرین خوابه خواستم برم یه صبحونه عالی و خوشمزه براش درست کنم .(اللهی آدرین آخه چرا اینجوری میکنی😢😧😢)

پاشدم و شروع کردم به درست کردن صبحونه 

آدرین:

پاشدم همینجوری خوابالو رفتم WC و دست و صورتم رو شستم سر حال شدم اومدم دیدم مرینت خیلی خیلی خوشگل سفره رو چیده احساس بدی راجب کارم پیدا کردم بعد رفتم سر سفره و در حین غذا به مرینت گفتم که من چندروز ( بچه ها من یادم نیس تو پارت قبلی گفتم چند روز اولین نفری که تو کامنت بگه دوتا آیمووی خوشگل براش میفرستم ) نیستم بخاطر کارم دیروز بهم گفتن ولی یادم رفت

مرینت:

خیلی ناراحت بودم که آدرین چندروز نیس پس من گفتم حدود یک هفته نیستی آره گفت آره دیگه تقریبا منم ازش پرسیدم اگر مشکلی نیس این چندروز رو من برم چین پیش پدرو مادرم گفت اتفاقا اینجوری منم خیالم راحته که چیزیت نمیشه منم یه نیش خند زدم و آدرین پاشد چمدونش رو بست و گفت گوشیش زنگ خورد 

آدرین : 

رزیتا بود واسه اینکه شک نکنه باید عادی جواب میدادم.

+الو سلام خوب هستید 

_سلام آدرین حالت خوبه

+بله منزل هستم

_آها اوکیه

+بله همسرم قبول کرد 

_خوبه

+الان بیام

_آره

+چشم الان میام خدانگهدار

بعد از اینکه قطع کردم از مرینت خداحافظی کردم و رفتم پیش رزیتا

رفتم اونجا و چمدونم رو گذاشتم ( بهتون گفتم که دیگه الان آدی معروف نیس ) قرار بود یک هفته پیش هم باشیم مرینت زنگ زد و گفت که پدر مادرش قبول کردن و وسایلش رو جمع کرده که بره

اینم از یه پارت دیگه

خیلی خیلی عذر میخوام که کم بود ولی کافی بود 

فعلا