قمار عشق p7
با تشکر از نیکیتا
راوی
مرینت و آدرین بعد از اینکه از مامان مرینت خدا حافظی می کنند میرن به طرف فرودگاه
آدرین : قبل رفتن قرار چیز های بهت بگم در مورد خانواده
مرینت: بگو
آدرین : خیلی خوب
مامان یه خواهر دوقلو داره
و بابا م هم یه برادر دوقلو داره
که بابام و مامانم
و عمو و خالم باهم ازدواج می کنند
توی یک روز و توی یک روز بچه دار می شن
عمو به رحمت خدا رفته و خاله سارای من با فلیکس و گاگامی عروس شون باهم زندگی می کنند
ومن و بابام و مامانم باهم زندگی می کنیم اسم مامانم امیلی و بابام گابریل
بهت گفتم ک بدونی چون من به اونا گفتم که تو دوست دختر منی و بامن ازدواج کردی فهمیدی
مرینت : بله
آدرین : خوب هواپیما داره حرکته کمر بند تو ببند
مرینت : خودم می دونم
مرینت توی ذهنش : از کلیسا تا فرودگاه یک بند داشت درمورد خانواده اش صحبت می کرد سرم رفته بود در ضمن آقا به خانواده محترم گفته با من توی رابطه هست آره چون عمت گاو خر نف....
مرینت خوابش برد چون از صبح تا حالا بیدار بوده
آدرین : داشتم توی گوشی م نگاه می کردم دیدم مرینت خوابش برده خیلی شبیه به آدریانا خوابیده که یهو گوشیم زنگ خورد
آدرین : الو سلام مامان هواپیما حرکت کرده من دارم میام م
امیلی : سلام عزیزم زنگ زده بودم که بگم من بابات دوهفته نیستم و قرار بریم روستا به بابات گفتم که بریم بزار تازه عروس داماد راحت باشن
آدرین : واقعا باشه ممنون (بخاطر این گفت که بزار شک نکنند وگرنه از خدا شه)
می خواستم پارت 7دیشب بدم نشد چون کامنت نمی زارین بد جنس نباشید بزارید دگه وگرنه دیگه رمان نمی زارم
شرط پارت بعدی
20تا کامنت 20لایک
برو پایین
پایین تر
پیام بزارید:^)
https://harfeto.timefriend.net/16927204758212