دروازه عشق پارت 6
برو ادامه مطلب خوشگله
روش نوشتم ساعت 5 عصر بیا داخل اتاقم و داخل پاکت گذاشتم روش نوشتم مرینت و از یکی از خدمت کارا گفتم بده بهشون و رفتم خوابیدم فردا صبح ༻مرینت༺
از خواب پاشدم دیدم یه پاکت گذاشته کنارم بازش کردم یه طرح کت شلوار بود زیرش رو نگاه کردم دیدم نوشته ساعت 6 عصر بیا اتاقم پاکت رو گذاشتم روی تخت و رفتم دست و صورتم رو شستم پاکت رو برداشتم رفتم تو رارو یه خدمت کار رو دیدم ازش پرسیدم مرینت: شما میدونید این رو کی داده خدمت کار : بله اقای اگرست دادن این طرح برای ازمون هستش مرینت : ممنون رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین برا صبحونه دیدم میز پر شده از غذا اقای اگرست و ادرین و کلویی هم نشسته بودن گابریل : خانم دوپن شما هم بیاید مرینت: چشم رفتم نشستم و صبحونه رو خوردیم داشتم میرفتم اتاقم که کلویی اومد کلویی: سلام مرینت مرینت : سلام کلویی کلویی: مرینت میای ساعت 3 بریم خرید 𓊈اون موقع مگس پر میزنه𓊉 مرینت : اره چرا که نه پرش به ساعت 3
لباسام رو پوشیدم اریشم کردم ⦅داخل پست بعدی عکسشون رو میزارم ⦆رفتم بیرون منتظر کلویی بودم کلویی اومد ⦅لباس و ارایش کلویی هم میزارم⦆ یه تاکسی گرفتیم و رفتیم به بزرگ ترین مرکز خرید اونجا چند تا لباس برا خودمون و چند تا هم برا همدیگه خریدیم و برای ازمون پارچه خریدیم تاکسی گرفتیم برگشتیم اعمارت اگرست رفتیم داخل دیدم ساعت 5:40 دقیقس رفتم لباسام رو عوض کردم ارایشم پاک کردم و یه ارایش ملایم کردم ⦇میزارم⦈ ༻ادرین༺
منتظر مرینت بودم که بیاد که دیدم انگار یکی داره در میزنه در وا کردم دیدم مرینته مرینت: ببخشید 5 دقیقه زودتر اومدم ادرین : اشکال نداره میخواستم یه چیزه مهم بهت بگم در ذهن ادرین : بهش بگم دوسش دارم اگه ازم متنفر بشه چی مرینت : چچی میخاستی بگی ادرین : چیزه هیچی مرینت : چرا گفتی بیام ادرین: میخواستم بگم من رنگ ابی دوست دارم مرینت : اها پس من برم دیگه ༻مرینت༺
داشتم میرفتم که کلویی اومد گفت کلویی : مرینت میای بریم بیرون بگردیم مرینت : باشه با کلویی رفتیم بیرون یه بستنی 🍨خریدیم همینجوری که داشتیم قدم میزدیم اونو دیدم بستنی از دستم افتاد و بغض کردم و
امید وارم خوشتون بیاد
دوستون دارم 😍😘