شروعی دوبارهP1
سلام من اومدم با پارت ۱
آره دیگه بزنین بریم...
داستان از زبان مرینت:
سلام من مرینتم یه دختر عادی با یه زندگی عادی البته نه کاملا چون همه تون میدونید من
لیدی باگم🐞🐞🐞
یا بهتره بگم بودم راستش دلم برای اون روزا و تیم ابر قهرمانا تنگ شده البته اینم باید اضافه کنم که بعد از تمام ماجرا ها من نتونستم میراکلس پروانه رو پیدا کنم با این حال از اون موقع تا الان ۹ سال گذشته و حالا پاریس در امن امانه خلاصه اوه اینجا رو نگفتم
من و آدرین نامزد کردیم♡♡♡
جالبه که بدونین دیگه پیشش لکنت نمیگیرم
تیکی: مرینت!
- خب باشه حالا به لکنتم میفتم البته بعضی وقتا ولی داریم با تیکی و آلیا روش کار میکنیم
آره دیگه همونطور که میدونید من تو کارگاه (مرحوم😂)گابریل آگرست مشغول به کار هستم
بانگگگگگ!!! (یه صدای بلندی اومد)
میرم و یه نگاه میندازم و چیزی که میبینم رو باور نمیکنم
یه ابرشرور!!!
سریع یه گوشه میرم و بعد از مدت ها میگم تیکی خال ها روشن!
آرهههههههههههه!!!
خب اینم از این این دفعه با بیشتر از ۵ تا لایک میریم برای پارت بعد😎
لطفا کامنتم بزارید و نظرتون رو درباره شروعی دوباره بنویسید خوشحال میشم
تا پارت بعد بای😘😘😘😘