دروازه عشق پارت 5

ₗᵢₙₐ · 15:35 1402/05/29

اومدم با پارت 5

 

 

 

 

 

༻ادرین༺

که دیدم یه دختر خیلی زیبا در حال قدم زدن داشت اواز میخوند و گل هارو بو میکرد خیلی دوست داشتم بدونم کیه و همینجور به سمتش میرفتم                    ༻مرینت༺

داشتم اواز میخوندم که یه گل دیدم خیلی قشنگ و خوش بو بود میخاستم برگردم که یهو با صورت پسر اقای اگرست رو به رو شدم  پپسر اقای اگرست یکم رفت عقب تر و گفت : ببخشید خانم ولی شما خیلی قشنگ اواز میخونید  مرینت : ممنون و میشه بگید اتاقم کجا هست  ادرین  : شما جزو طراحا هستید مرینت : بله   ادرین : خیلی زیبا بود و وقتی گفت طراح پس میتونستم هر روز ببینمش واقعا خیلی خوشحال شدم و بهش گفتم : بله دنبالم بیاید لطفا  مرینت : همینجور که دنبالش میرفتم بهش خیره شده بودم واقعا پسر جذابی بود وقتی رسیدیم دم در اتاق ادرین : این اتاق مال شماست و دوست دارم بیشتر باهاتون اشنا بشم  مرینت : حتما من مرینت دوپن چنگ هستم و 23 سالمه ادرین : منم ادرین اگرست هستم و 25 سالمه  مرینت : خوشبختم ادرین    ادرین : منم خوشبختم مرینت  مرینت  : من برم بخوابم شب بخیر   ادرین : شب بخیر                  ༻ادرین༺

خیلی خوشحال بودم رفتم داخل حیاط که دیدم کلویی هم اومده اومد جلو و گفت : ادرین پسر عموی عزیزم خیلی خوشحالم که بیشتر میبینمت😉 ادرین : سلام کلویی  کلویی: حالا اتاقم کجاس  ادرین: بیا دنبالم    کلویی رو تا دم در اتاقش بردم و رفتم که بخوابم همینجور که رو تخت بودم داشتم به مرینت فکر میکردم که یهو یه فکری به ذهنم رسید رفتم رو صندلی نشستم و شروع کردم به کشیدن یه مدل کت شلوار کت و شلوار مشکی و لباس سفید از این طرح دوتا کشیدم و داخل دوتا پاکت گذاشتم و روی اولی نوشتم کلویی و مال مرینت قبل از این که داخل پاکت بزارم روش نوشتم و 

 

 

 

امیدوارم خوشتون بیاد 

دوستون دارم😘