دروازه عشق پارت 5
اومدم با پارت 5
༻ادرین༺
که دیدم یه دختر خیلی زیبا در حال قدم زدن داشت اواز میخوند و گل هارو بو میکرد خیلی دوست داشتم بدونم کیه و همینجور به سمتش میرفتم ༻مرینت༺
داشتم اواز میخوندم که یه گل دیدم خیلی قشنگ و خوش بو بود میخاستم برگردم که یهو با صورت پسر اقای اگرست رو به رو شدم پپسر اقای اگرست یکم رفت عقب تر و گفت : ببخشید خانم ولی شما خیلی قشنگ اواز میخونید مرینت : ممنون و میشه بگید اتاقم کجا هست ادرین : شما جزو طراحا هستید مرینت : بله ادرین : خیلی زیبا بود و وقتی گفت طراح پس میتونستم هر روز ببینمش واقعا خیلی خوشحال شدم و بهش گفتم : بله دنبالم بیاید لطفا مرینت : همینجور که دنبالش میرفتم بهش خیره شده بودم واقعا پسر جذابی بود وقتی رسیدیم دم در اتاق ادرین : این اتاق مال شماست و دوست دارم بیشتر باهاتون اشنا بشم مرینت : حتما من مرینت دوپن چنگ هستم و 23 سالمه ادرین : منم ادرین اگرست هستم و 25 سالمه مرینت : خوشبختم ادرین ادرین : منم خوشبختم مرینت مرینت : من برم بخوابم شب بخیر ادرین : شب بخیر ༻ادرین༺
خیلی خوشحال بودم رفتم داخل حیاط که دیدم کلویی هم اومده اومد جلو و گفت : ادرین پسر عموی عزیزم خیلی خوشحالم که بیشتر میبینمت😉 ادرین : سلام کلویی کلویی: حالا اتاقم کجاس ادرین: بیا دنبالم کلویی رو تا دم در اتاقش بردم و رفتم که بخوابم همینجور که رو تخت بودم داشتم به مرینت فکر میکردم که یهو یه فکری به ذهنم رسید رفتم رو صندلی نشستم و شروع کردم به کشیدن یه مدل کت شلوار کت و شلوار مشکی و لباس سفید از این طرح دوتا کشیدم و داخل دوتا پاکت گذاشتم و روی اولی نوشتم کلویی و مال مرینت قبل از این که داخل پاکت بزارم روش نوشتم و
امیدوارم خوشتون بیاد
دوستون دارم😘