دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/05/29 13:24 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت سی و یکم»

بفرمایید 👇🏻

مرینت وقتی از اتاق بیرون رفت از خودش خیلی تعجبم کرد اون جلوی عشقش وایساد ، ولی خب حرف آدرین هم اون رو ناراحت میکرد ، اون چندین سال برای این موفقیت زحمت کشیده و الان نباید با چنین برخوردی رو به رو میشد .
وقتی از شرکت رفت بیرون به هتل رفت .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مرینت روی مبل راحتی نشسته بود و کتاب میخوند ، که در به صدا در اومد ، میدونست که خانم بورژوا بود.
خانم بورژوا وارد اتاق ۴۰۲ شد ، اتاق مرینت ، کنار مرینت نشست ازش پرسید .
-خب روز اول کاری چطور بود ؟ 
+خب بد نبود .
-اتفاق خاصی افتاد؟؟؟
وقتی مرینت برای خانم بورژوا همه چی رو تعریف کرد . 
خانم بورژوا هم برعکس اینکه سر مرینت داد بکشه آفرین گفت و تشویقش کرد .
-خب ببین مرینت عزیزم می‌دونم که برات سخت بوده که جلوی عشقت وایسی اما بعضی وقتا اینکه آدم جلوی عشقش وایسه هم لازمه ، ولی تو خیلی شجاعی بهت افتخار میکنم ، فردا با آدرین صحبت میکنم ، تو نباید از خونه اولت شروع کنی تو لایق جایگاهت هستی .
+خیلی ممنون خانم بورژوا.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
فردا خانم ورژوا به شرکت اگرست ها میرود ، با آدرین هم صحبت می‌کنه همینطور آقای اگرست ، مرینت میتونست از فردا کارش رو به صورت رسمی صحبت کنه .
فردا صبح مرینت آماده میشه ، لباس سفید و مشکی اش رو میپوشد و مو هایش رو باز می‌گذارد .

لباس مری 👆🏻
به شرکت که می‌رسد در اتاق باز بودکسی هم داخل نبود ، مرینت داخل اتاق می‌رود و روی مبل منتظر آدرین می‌شود .
بعد از ۱۰ دقیقه آدرین میاید ، مرینت بلند میشد و نمیزاره که آدرین صحبت کنه .
-اقای اگرست بخاطر دیروز متاسفم ولی خودتون رو جای من بزارید ، برای دو روز پیش هم متاسفانه ، من باید حواسم رو بیشتر جمع میکردم .
آدرین مثل همیشه خنده ی شیرینی می‌کند .
+منم متاسفم خانم جویی ، و اینکه باهام راحت باشید ، آدرین صدام کنیم.
-شما هم همینطور آدرین ، من رو اسکارلت صدا کنید .
(چه زود خودمی شدن )
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یک هفته بعد مرینت توی شکرت مستقر شده و حتی کی اتاق خصوصی هم دارد.
روز یکشنبه مرینت داشت از شرکت بیرون می‌رفت ، که چشمش به کاگامی میخورد ، این دو دوست قدیمی بالاخره همیدگر رو ملاقات کردن ، همردوشون باهم میگوید .
-مرینت
+کاگامی 
مرینت و کاگامی باهم به کافه ی نزدیک شرکت می‌روند .
+چطور فهمیدی که من مرینتم .
-خب خیلی ضایعه اس ، نمیدونم چطور آدرین هنوز نفهمیده.
+زندگیتون چطوره ؟ 
-واقعا فکر کردی ما زن و شوهریم ، تو یه خونه زندگی میکنم ؟ باهم می‌خوابیم ؟ همه ی اینا و اون عقد نامه مزخرف کارای گابریله .
+خب باید بهش عادت کنی .
-یعنی چی ، مگه تو نیامدی که آدرین رو بدست بیاری؟
+چرا اما فعلا که نمیدونه من کیم .
-بای بهش بگی .
+باشه ، حالا آروم باش .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه 👋🏻❣️😊