عشق اتشین ❤️🔥p14
بریم با ی پارت هیجان انگیز
========================================
صبح روز بعد
مرینت:
ساعت 4صبح از خواب بیدار شدم خواب که چه عرض کنم
دیشب همش داشتم با ادرین خیال پردازی میکردم رفتم حمام ساعت ۵بیرون اومدم مو هامو خشک کردم و لباس عروسم را گذاشتم داخل ماشینم و با مامان امیلی جولیکا و مادرم به سمت آرایشگاه حرکت کردیم یک میکاپ کاملا ملایم انتخاب کردم و مو هامو شنیون کردن و چتی هام هم ریختن ی طرف صورتم بعدم با کمک امیلی جان لباسمو پوشیدم کفشام پاشنه بلند انتخاب نکردم خب من اولا عادت ندارم بعدم باید کلی زمان با اون کفشا بودم پس ی کفش خوشکل نیم پاشنه ای انتخاب کردم که حداقل قدم به ادرین برسه
ادرین:
دیشب آخرین شب مجردیم بود بعدش باید اسیر مرینت خانوم میبودیم دیگه نه بابا شوخی کردم منم ساعت ۷صبح بیدار شدم و حمام رفتم بعدش کت و شلوارم را برداشتم و با پدرم و لوکا به آرایشگاه رفیتم آرایشگر اومد موهامو ژل بزنه گفتم نهههه بزار همینجوری باشه فقط بهش تافت بزن تا حالتش خراب نشه لباس و کت و شلوارم را پوشیدم بعدش نوبت لوکا و بابام بود و از آرایشگاه بیرون رفتم تا ماشین را گل بزنم
ماشینو گال زدمو نوبت زندگیم بود که برم دنبالش ما با هم ساعت۱۰قرار داشیم ساعت تقریبا 9:50رقیقه بود من رفتم دم آرایشگاه درو باز کردن وقتی داخل رسیدم مرینت پشت به من وایستاده بود فیلم بردار ازم پرسید فکر میکنی خانمت چه شکلی شده گفتم مثل همیشه ماه شده مرینت برگشت و تا صورتشو دیدم اشک ریختم و بقلش کردم بعدش دستشو گرفتم و بوسیدم دم ماشین بردمش در را برایش بازکردم و کمکش کردم بشینه توی ماشین بعدش ی موزیک عاشقانه توی ماشین بخش کردم و راه افتادیم به سمت باغ برای عکاسی
از زبان راوی:
کبوتران عاشق از ساعت12ظهر تا 6عصر در باغ برای عکاسی بودند دیگه ساعتای6:30 از باغ بیرون زدند
همه مهمانان در تالار نشسته بودند ....
مرینت:
نصف روز گذشته بود همه چیز داشت عالی پیش میرفت
ما ماشین جلویی بودیم و دوتا ماشین عکاس پشت سرمون بودند که ناگهان ی ماشین با سرعت خیلی بالا آمد جلوی ماشینمون و سریع ترمز کرد ادرین خیلی ترسیده بود من جیغ بلندی کشیدم ادرین سریع فرمون را کج کرد خدارا شکر به خیر گذشت ولی دیدم ادرسن ویستاد و گفت.مرینت فلیکس نبود؟.نمیدونم فکر نکنم.خود بی شعورش بود بشین تو ماشین تا من بیام.ادرین تورو خدا کاریش نکنیا
ادرین.بیا پایین لعنتی ببینم با من چکار داری
فلیکس. چرا با عشق من ازدواج میکنی لعنتی؟!
ادرین.مرینت مال منه و الان دیگه کاری نمیتونی بکنی
فلیکس. چرا نمیتونم امروز را برات کابوس میکنم
ادرین گوشیشو برداشت و با پلیس تماس گرفت ولی همون موقع فلیکس دنده عقب رفت دستی کشید و ماشین را صاف کرد و رفت ولی ادرین باهوشم پلاکش را برداشته بودادرین پلاک ماشین فلیکس را به فلیکس داد از اونجایی که ادرین پسر بزرگترین طردح مد بود چند تا مامور مخفی برامون گذاشتن و ما حرکت کردیم به سمت تالار ما باید ساعت ۷توی تالار میبودیم ولی بخاطر فلیکس لعنتی الان ساعت8شده خودمون را سریع رسوندیم به تالار کمی رقصیدیم و بعد عاقد اومد...
سرکار خانم مرینت دوپن چنگ آیا اجازه میدهید شمارا همسر جناب آقا ادرین اگرست اعلام کنم؟
مرینت.با اجازه مادرم پدر شوهر و مادر شوهرم و پدرم در اون دنیا ب..ب..بعله. اشک ریخت ادرین انگشتر را در دست مرینت و مرینت انگشتر را در دست ادرین گذاشت و بعد همو بوسیدند ساعت12شب بود بعد از کلی رقصیدن مهمانان از تالار رفتند
ماهم برای خداحافظي اول به خانه پدر شوهرم مادر شوهرم رفتیم بعد به خانه خودمان رفتیم امروز خیلی گریه کردم نمیدونم چرا میکاپ خراب نشده غیر عادیه توی راه خونه خودمان بودیم......
========================================
این طولانی ترین پارت داستان بود
برای پارت بعد۱۴کامنت۲۰لایک ترو خدا حمایت کنبد چون پارت بعد خیلی باحاله