عشق بین ما_love between us(P4)
خب اینم از پارت 4 بزن ادامه مطلب
و بچه ها بگم تو داستان امروز روز رقص هست
ادرین*
امروز بابام راضی شد که پیاده به مدرسه برم اما خیلی نگران بود که شاید پاهام درد کنه یا اتفاق بدی برام بیوفته راستش منم یکم خجالت زده میشدم چون اگه مردم ببینن پسر آقای اگرست که خیلی پولداره باید پیاده بره اما من میخواستم فقط و فقط مرینت و ببینم شب اصلا نمیتونستم بخوابم همش به مرینت فکر میکردم من خیلی عاشقشم واقعا اون خیلی جذابه و اسمش رو تو گوشیم تغییر دادم گذاشتم (عشقم) داشتم از سالن رد میشدم که برم مدرسه رفتم بیرون که دیدم مامان و بابا اومدن کنار در مامان :خ...... قبل این که مامان حرفی بزنه رفتم تو بغلشون مامان و بابا نگاهی به هم انداخت و خنده ای کردن هر دوتاشون گونمو بوسیدن بابام گونه چپم رو و مامانم گونه راستم از بغلشون بیرون اومدم و بعد از خداحافظی به طرف مدرسه حرکت کردم بابا از دور گفت:اگه پاهات درد کنه یا اتفاقی برات بیوفته حتما به ما زنگ بزن! ما ردیفش میکنیم! من:وای خیلی ممنون بابا و رفتم
*مرینت
داشتم میرفتم که دیدم ادرین داره میاد سمتم لبخندی از خوشحالی زدم و منم دویدم و رفتم تو بغلش( اه اه چننندششش)
من:خیلی دوست دارم تو شب رقص کنار تو برقصم بو. سه ای از ل. بم زد ادرین :حتما! راستی میگم خیلی زوده ها برای مدرسه ! ادامه داد:میخواستم زود بیام به تو زنگ بزنم باهم بریم یه لباسی بخریم واسه جشن رقص من:وایی خیلی خوشحال میشم البته اگه به زحمت نیوفتی!منم همینطوری میخواستم زود تر بیام و بهت زنگ بزنم بریم کمی خوش گذرونی ادرین:اوه چه زحمتی یه بوسه ای از کله من زد خجالت زده شدم(آه تو هم زیاد ناز نکن) ادامه داد:خوشحالم که باهات میرم دستشو به من نشون داد به معنی این که دستت رو به من بده