به زودی میفهمم... p4
هایی ادامه پلیز
بابت لایک و کامنتا ممنون .اگه همیشه انقدر کامنت بدین و لایک کنین منم ۲۴ ساعت نشده پارت میدم خب خب کم کم رمان داره عجیب و مرموز میشه پس وقتتونو نمیگیرم بفرمایید
_____________________________________//__________________________//__________________________♡♡
+ اممم واس..ه ی... چیییی...ممم...خخخخوا....ستت برم اونجا ؟ _ نمیدونم بهم نگفتن. + خب حله بگو فرار کردم و برو . _ اما من نمیخوام شما رو اینجا تنها بزارم . + لازم نیشت نگران باشی از پس خودم بر میام . _ اما من مطمئنم اقای اگرست غیر من خیلیا رو دنبال شما فرستاده اینجا خطرناکه لطفا بهم اجازه بدید شما رو تا خونم همراهی کنم . + اولا رسمی حرف نزن دوما..._ مراقب باشیدددد . چشمم سیاهی رفت و دیگه چیزی حس نکردم
از زبون لوکا
جک و فیلیکس مرینت بیهوش کردن × افرین داشتی مخشو میزدی ببری پیش رئیس ؟ _ ا..اره ...اره.. × خوبه . حالا ببریمش پیش رئیس . جک : ولی قبلش یکم بترسونمش بد نیستا ، شلاقش بزنیممم ؟ _ نه نه . × چرا ؟
_ اممم چ..ون رئیس اها اها رئیس عصبانی میشه از جای شلاقا میفهمه . × اها راس میگی ولی بنظر میاد ... ش گندست نظرتون چیه باهاش ... کنیم ؟ _من صد در صد مخالفمممم رئیس بفهمه بد میشه . × بجنب لوکل میدونم دلت میخواد خجالت نکش . _ عمرا و عبدا . حواسشون پرت بود خودمو نزدیک به مرینت کردم و در یک ثانیه بغلش کردمو دویدم تا خونمون خیلی راه نبود کسی هم اونجا رو نمیشناخت .
خونه
_ سلام م..مامان × چرا نفس نفس میزنی عهههه این دختره کیه دیگه ؟؟ _ مامان بعدا برات توضیح میدم . × نخیر الان بگو لوکا خان . _ فقط بدون یک بی گناهه که از دست بدجنسا نجاتش دادم . × اوکی بیا داخل . اروم مرینتو گذاشتم روی تختم خیلی خوشگل بود 🥺 با نمک و جذاب لباسش خیلی س.ک.... بود خدایااا دیوونش شدممم × یک ساعت تو اتاق چیکار میکنی لوکا بیا دیگه . _ باشه مامان اومدم . تمومید
______________//____________________________//_________________________________________♡♤☆____
خب دیگه تموم شد اونقدری حمایت ها نبود که ۳۰۰۰ کارکتر بزارم ولی ۲۴ ساعت نشده پارت دادم اگه حمایت ها همنقدر باشه گذرواژه نمیزارم و اینکه لایکا لطفا ۲۰ باشه شرط نیست کمتر بود هم اهمیت نداره و اما کامنتا لطفا ۴۰ باشه چون پارتای حساسه و من هم جای حساسی تمومش نکردم