روزی که عشق به دنیا آمد ❤️ و مرد 🖤P4
بیاید این پارت غمگیه و ........... 😔 P4
سلام 👋🏻
بریم برای رمان ✍🏻😉
آدرین #
چشمای مرینت رو دنبال کردم و ...........😰😰😰😰😰
دیدم سر مکث که کنده شده روی میز بود 😵
داشت ازش خون میومد کاگامی مرینت رو بغل کرد 🫂
ل : فکر کنم باید اعملیات رو برای مدتی متوقف کنیم 😰😔
آ : موافقم بیاد بریم 🚶🏼
م : شما برید من میخوام یکم تنها باشم 🙍
ک : باشه بیرون منتظرت هستیم 🥲
بعد رفتیم بیرون
اما اصلا به برد مون امیدوار نیستم 😮💨
مرینت #
داشتم گریه میکردم 😭که یه صدای گوش خراش شنیدم 😖
اون اون سیاه پوش بود اما نمی تونستم ببینمش 😮
م : سیاه پوش میتونم تویی بیا بیرون 😣
س : تو باید با من هم کاری کنی 😠
م : نه هرگز چرا باید یه همچین کاری کنم 🤨
س : تو که دوست نداری دوستات مثل این ..........😶
بعد سر مکث رو برداشت 😳
م هر کاری بگی میکنم 😩
آدرین #
مرینت با اصبانیت اومد 😡
آ : اتفاقی افتاد
دوباره خندید
م : نه 😏
بعد رفتیم و توی یه هتل اتاق رزرو کردیم 🌇
مرینت و کاگامی از شدت خسته بودن خوابشون برد 😴🛏️
منو لوکا هم روی مبل فیلم نگاه میکردیم ☕ 📺 🛋️
ل : باید مواظب باشیم وگرنه......... 😮💨
ا : راستی می یه تیکه از لباس سیاه پوش رو پیدا کردم 🙂
ل : آفرین 🤣
آ : راستی امروز تو یکم استرس داشتی انگار 🤨
ل : چیز خاصی نیست 🥺
وقتی فیلم تموم شد رفتیم خوابیدیم 😴🛌
وقتی بیدار شدم دیدم ................😰😰😰😵
خوب این پارت تموم شد 😉 |
اما لوکا دروغ گفت یه اتفاقی افتاده براش توی پارت بعد می فهمید ،🤣🤣
جای بدی تموم شد
درخاست داشتید آهنگ غمگین بسازم مثل قبلی 😊
1 بساز 🥹
2 نساز 🥺
بای 💋❣️🫰🏻