روزی که عشق به دنیا آمد ❤️ و مرد 🖤P4

Hantr ✨ Hantr ✨ Hantr ✨ · 1402/05/28 11:51 · خواندن 2 دقیقه

بیاید این پارت غمگیه و ........... 😔 P4

سلام 👋🏻

بریم برای رمان ✍🏻😉 

آدرین # 

چشمای مرینت رو دنبال کردم و ...........😰😰😰😰😰 

 

دیدم سر مکث که کنده شده روی میز بود 😵 

داشت ازش خون میومد کاگامی مرینت رو بغل کرد 🫂

ل : فکر کنم باید اعملیات رو برای مدتی متوقف کنیم  😰😔 

آ : موافقم بیاد بریم 🚶🏼 

م : شما برید من می‌خوام یکم تنها باشم  🙍

 ک : باشه بیرون منتظرت هستیم 🥲 

بعد رفتیم بیرون 

 اما اصلا به برد مون  امیدوار نیستم 😮‍💨

مرینت # 

 

داشتم گریه میکردم 😭که یه صدای گوش خراش شنیدم 😖

اون اون سیاه پوش بود اما نمی تونستم ببینمش 😮

م  : سیاه پوش میتونم تویی بیا بیرون 😣

س : تو باید با من هم کاری کنی 😠

م : نه هرگز چرا باید یه همچین کاری کنم 🤨

س : تو که دوست نداری دوستات مثل این ..........😶

بعد سر مکث رو برداشت 😳

م هر کاری بگی میکنم 😩

 

آدرین #

مرینت با اصبانیت اومد 😡 

آ : اتفاقی افتاد 

دوباره خندید 

م : نه 😏 

بعد رفتیم و توی یه هتل اتاق رزرو کردیم 🌇

مرینت و کاگامی از شدت  خسته بودن خوابشون برد 😴🛏️

منو لوکا هم روی مبل فیلم نگاه میکردیم ☕ 📺  🛋️

ل : باید مواظب باشیم وگرنه.‌........ 😮‍💨

ا : راستی می یه تیکه از لباس سیاه پوش رو پیدا کردم 🙂 

ل : آفرین 🤣 

آ : راستی امروز تو یکم استرس داشتی انگار 🤨 

ل : چیز خاصی نیست 🥺 

وقتی فیلم تموم شد رفتیم خوابیدیم 😴🛌 

وقتی بیدار شدم دیدم ................😰😰😰😵


 

خوب این پارت تموم شد 😉

اما لوکا دروغ گفت یه اتفاقی افتاده براش توی پارت بعد می فهمید ،🤣🤣 

جای بدی تموم شد 

درخاست داشتید آهنگ غمگین بسازم مثل قبلی 😊

1 بساز 🥹

2 نساز 🥺

 

بای 💋❣️🫰🏻