دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/05/27 21:20 · خواندن 4 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت بیست و نهم»

 

بفرمایید 👇🏻


وقتی به شرکت اگرست ها رسیدنت ، مرینت استرس داشت و دستانش و بدنش میلرزیدند ، خانم بورژوا متوجه این شد ، برای همین دست مرینت را گرفت و به مرینت انگیزه داد .
-نمیدونم چرا استرس داری تو باید خوشحال باشی تو عشقت رو بعد ۵ سال میبینی ، درسته اون نمیدونه کی هستی اما تو میدونی اون کیه ، تو باید خوشحال باشی تو نباید استرس داشته باشی .
و بعد از ماشین پیاده شد ، مرینت که کمی آروم شده بود از ماشین پیاده شد ، دامن لباسش رو درست کرد به سمت شرکت اگرست ها رفت .......
(خب بعد صد سال میریم سراغ مرینت)
مرینت : 
از ماشین پیاده شدم دامنم را صاف کردم و به سمت شرکت حرکت کردم ، وقتی مقابل درب مدیریت قرار گرفتم خیلی ترسیده بودم اما اما من باید به این وضع عادت کنم ، در زدم ، منظر صدای آدرین بودم اما با صدای آقای اگرست رو به رو شدم که گفت : بفرمایید تو .
در رو باز کردم و با خانم بورژوا به سمت اتاق رفتیم ، خانم بورژوا جلو تر رفت وقتی سلام کرد نوبت من رسید ، روبه‌رو آقای اگرست قرار گرفتم دستم و جلو گرفتم و گفتم : از دیدن دوبارتون خوشحالم آقای اگرست .
و یک پوستخند کوچکی زدم و نشستم .
خانم بورژوا و آقای اگرست داشتن باهم حرف میزدن و من هیچ توجهی نمی‌کردم چون نمی‌خواستم بدونم چی میگن ، که یهو آقای اگرست ازم پرسید : خانم جویی بهم گفته بودید که از دیدن دوباره ؟ مگه من و شما قبلا همدیگر رو ملاقات کردیم ؟
خیلی آروم جواب دادم : من شاید قبلا شما رو دیده باشم اما شاید شما یادتون نمیاد .
و بعد نوبت رسید به نوشیدنی آقای اگرست ازمون پرسید که چه نوشیدنی میخوریم ، تا اومدیم جواب بدیم گفت : خوب بزارید خودم براتون سفارش بدم ، شاید سلیقه تون رو میدونستم ، خانم بورژوا که یه قهوه لاته تلخ و شما ....
تا اومدم حرف بزنم دوباره پرید وسط حرفم و گفت : شما هم یه اسپرسو شیرین ، ۱۰۰٪ شیرین .
خیلی تعجب کرده بودم از کجا میدونست من اسپرسو میخورم اونم حتما حتما شیرین ( بچه ها شیرین چون مرینت حساسیت به طعم های تلخ داره ، میدونم حساسیت چرتیه اما خب متفاوت بود) نکنه نکنه فهمیده باشه من کیم ، تو همون فکر بودم که با صدای آبدارچی از افکارم بیرون اومدم .
-بفرمایید اسپرسو تون .
+مم......نون.
وقتی اسپرسوم تموم شد خانم بورژوا و آقای اگرست هنوز داشتن حرف میزدن که یهو خانم بورژوا بیرون رفت و من رو با آقای اگرست تنها گذاشت .
ـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ
آقای اگرست قدم برداشت و به سمت مرینت رفت ، و بعد برگشت و پشتش رو به مرینت کرد و بعد گفت دیدی بالاخره نتونستی به آرزوت برسی ، بچه .
مرینت با عصبانیت از روی مبل بلند شد .
+شاید شما اشتباه فکر میکنید یا جرعتش رو ندارید با من رو در رو صحبت کنید .
-هی ، بدون داری با کی حرف میزنی .
+می‌دونم دارم با آقای گابریل اگرست صحبت میکنم .
-معروف ترین طراح مد رو یادت رفت .
مرینت خنده ی ریزی کرد .
+فکر کنم دارید شوخی می‌کنید ، الان ورق برگشته ‌.
-منظچرت چیه ؟ 
+خودتون خوب میدونید ، الان دیگه شما دمده شدید ، شما به من تو شرکتتون نیاز دارید .
آقای اگرست به سمت میزش رفت و دوباره پشتش رو به مرینت کرد ، مرینت هم داشت می‌رفت که 
-ولی تو دیگه آدرین رو نداری .
مرینت شک عجیبی بخش وارد شد ، بغض گلوش رو گرفت .
+شاید ، شاید الان نداشته باشم ، اما در آینده چرا ، فقط ازت یه خواسته ای دارم ، آدرین ندونه من کیم ، یعنی نمی‌خوام از طریق تو بفهمه .
-اگه بگم چی؟
+رازی بزرگ که برای چند سال پیشه رو برا برملا میکنم .
(بچه ها منظورش مورناک بودنه گابریله)
گابریل ترسی وجودش رو گرفت ، اما با صدای محکم بسته شدن در از جایش پرید .
مرینت با بغض داشت به سمت ماشین می‌رفت که .......

این مدل موهای مرینت ، البته با رنگ موهاش تصور کنید که حالت بنفش و سرخابی داره .

اینم از لباس دخملمون 💞


خود اینم از این پارت ، لاو هام حمایت یادتون نره ، میدونم بازم کرم ریختم اما باید یکم کرم ریزی باشه 🤣😁