time travel P11
سلام بریم سراغ پارت ۱۱
_بگو چی دیدی?
_تو به 6 سال بعد رفتی از اونجایی که زندگی در آینده برای زمان ما معلوم نیست در 6 سال بعد همه افراد زنده حال زنده هستن برای همین وقتی آینده تو بخ این دنیا اومد و مرده دیدیمش و به شکل مرموزی پتک شد دلیلش این بود که زمتن گذشته که تو هستی هنوز زندست پس انگار که خیچ وجود خاذجی نداشته وقتی تو به 6 سال بعد رفتی و مرینت رو مرده دیدی دلیلش این بوده که وقتی سفر در زمان رو انجام دادی اون مرده و برای تو مرده حساب میشده.
_اما منطقی نیست ما روی 6 ماه تنظیم کرده بودیمش.
_دستگاه ما نقص فنی داره اون دستگاه هنوز روشنه برای همین ما به آینده وصلیم.
_قاتل کیه?
نینو ساکت موند و هیچ حرفی نزد آدرین منتظر جوابش بود اما هیچ حرفی نمیزد وقتی اون رو ساکت دید پرسید:چی شده?چرا هیچی نمیگی?
_قاتل بچه فیلیکس هست.
آدرین از شنیدن این حرف خیلی تعجب کرد و بعد از چند ثانیه خودش رو جمع کرد و گفت:چی داری میگی بچه فیلیکس هنوز به دنیا نیومده اون زمان همش شیش سالش بوده.
_درسته داخل شیش ساله بعد تکنولوژی وارد دنیا شد که به افرادی که از نظر ذهنی کم دارن کمک میکرد تا مثل همه مردم باشن اما برای جهانی شدن اون وسیله اول باید درست بودنش تایید میشد برای
این کار به یه انسان نیاز بود که همه خصوصیات لازم برای این عمل رو داشته باشه و تنها کسی که ما تونستیم پیدا کنیم پسر فیلیکس بود فیلیکس با کلی سختی انجام این عمل رو قبول کرد اما اون عمل از اون بچه یه نابغه ساخت اون می تونست سریعتر از هر رباتی کار خا رو انجام بده این اول خوب بود اما اون از کنترل خارج شد اون بچه داخل طول این عمل ها خیلی سختی کشیده بود و این روی روحیه اون تاثیر خیلی زیادی گذاشت به طوری کخ از همه متنفر شد و همه چیز رو از چشم فیلیکس میدید بعد از چند وقت اون شروع کرد به کشتن همه کسایی که دور پدرش بودن تا انتقام بگیره تا اینکه با سفذ تو با ماشبن زمان اون تونست به این زمان بیاد و به کشتن ادامه بده کلمه V اول کلمه انتقام به انگلیسی میشه vengeance و 12 هم کد آزمایشگاهی اون بچه هست تنها راه تموم شدن اینا اینه که اون رو داخل ماشین زمان بزاریم و ماشبن زمان رو خاموش کنیم یا اینکه اون رو بکشیم.
_می خوای یه بچه رو بکشی?
_آره وگرنه اون بچه میاد و ما رو می کشه.
_ولی اون بچه فیلیکسه.
_اون آیندست.
_تمومش کن به هر حال باید ماشین زمان خاموش بشه.
_آره اگر ماشبن زمان خامو بشه همه کسایی که به این زمان اومدن اینجا موندگار میشن.
_مهم نیست فقط باید اون بچه رو پیدا کنیم.
هر دو اونا سکوت کردن و نینو گفت:فیلیکس کی خاک میشه?
_فردا.
_به احتمال زیاد اون بچه هم اونطرفا دیده بشه تو برگرد خونه فردا می بینمت.
آدرین از جاش باند شد و خداحافظی کرد و رفت سمت خونه داخل تموم راه به این ماجرا فکر میکرد به اینکه چکار باید بکنه اما به هیچ نتیجه ای نمیرسید به بنبست خورده بود با همون حال رفت داخل مرینت و لایلا روی مبل خوابیده بودن و تلویزیون روشن بود یه پتو روی اونا انداخت که تلویزیون خبر قتل یکی دیگه توجه اون رو جلب کرد اینبار یه نامه هم گذاشته شده بود اخبار اون نامه رو نشون داد که روش نوشته بود دیگه نمی تونی کسی رو بدبخت کنی.
به اون نامه نگاه می کرد می خواست ببینه رمزی داخل اون وجود داره یا نه اما هیچ رمزی پیدا نکرد کنترل رو برداشت و تلویزیون و خاموش کرد و به سمت اتاق رفت داخل تخت همش به این موضوع فکر می کرد تا اینکه خوابش برد.
خیلی خب تموم شد لطفا لایک کنید و کامنت بزارید😍😘