عشق بچگی s3 p3

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/05/27 11:25 · خواندن 1 دقیقه

🙃

مرینت. الان بسه دیگه شما چقدر دعوا میوفتید سر این دوتا بی مغز من گشنمه

آدرین. به من گفتی بی مغز 

مرینت. آره عشقم

آدرین. خب دارم برات 

کاگامی. به نظرم بچه ها یکم خسته هستن بریم شام بخوریم و بعدش بخوابی که فردا کلی کار داریم

تینا. خب من الان سه تا چمدون وسیله درست کردم بقیه رو بزارم برا فردا

مرینت. آره بزار برا فردا خسته شدی 

مرینت..

بچه هارو جمع کردم و نقشه هارو کشیدیم و حالا باید عملی می‌کردیم برای انجام نقشه حدود دوروز باید کار می‌کردیم رفتیم شام خوردیم و همه رفتن تو اتاق ها شون و خوابیدن و من میخواستم. با آدرین درباره فیلیکس و کاگامی حرف بزنم

مرینت. عع آدرین 

آدرین. بله عزیزم چیزی شده

مرینت. میخوام درباره خواهرت و فیلیکس حرف بزنم

آدرین. مشکلی پیش اومده

مرینت. نه نه

آدرین. خب چیشده (دودقیقه خفه شو ببین چی میخواد بگه) 

مرینت.  خب فیلیکس به کاکامی علاقه داره

آدرین. میدونم

مرینت. از کجا میدونی

آدرین. از رفتاراش تو هواپیما و  حواسش که خیلی زیاد به کاگامی بود معلوم بود

مرینت. خب کاگامی چی بهش علاقه داره

آدرین. خب آره باهاش حرف زدم همون موقع که واست غذا سفارش ندادم و بوی پنیر پلک میومد

مرینت.  آها واسا ببینم این دوتا کجان

آدرین ‌‌. کیا

مرینت. تیکی و پلک

آدرین. خب رفتن داخل جعبه مجزه گرها 

مرینت . وای نه من نیازشون دارم 

آدرین. واس چی

مرینت.  خب میخوام یه جورایی از شون کمک بگیرم

آدرین.  درمورد چی

مرینت. تصمیم گرفت معجزه گر هرکی رو بهش بدم داشته باشه 

آدرین. فکر خوبیه حالا بیا بغلم 

مرینت با لحن بچه ها. باسه

______________________________________________

بقیه فردا