new world 🌍p52

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 11:15 1402/05/27

 P52 

 

 

هوگو و ِِِِِِِِِِِِ اما الان 2 سالو نیمشون بود اونا هر روز از آدرین می خواستن که عکسه مرینت رو بهشون نشون بده، وقتی آدرین عکسه مرینت رو بهشون نشون می داد، اونا با عکسه مرینت حرف می زدن هیچ وقت از حرف زدن باهاش خسته نمی شده

ِاما آروم رفت پیشه آدرین و آروم با صدای بچگونش به آدرین گفت : بابا مامان چرا ُُُُُُُُ مرد؟ 

آدرین بعد از شنیدن سواله ِاما اتفاق های روزه مرگه مرینت رو دوباره یادش اومد نزدیکه 3 سال بود که از اون اتفاق گذشته بود ولی آدرین هنوز باهاش کنار نیومده بود و نمی تونست بیاد 

ِاما گوشه ی لباسه آدرین رو کشید و گفت : بابایی؟ جوابمو نمیدی؟ 

آدرین که دوباره اشک تو چشماش جمع شده بود به دختر کوچولوش که منتظره جواب بود نگاه کرد و با صدای لرزون گفت : ماشین بهش زد، تصادف کرد 

ِاما بعد از حرف آدرین شروع به گریه کردن کرد و بین گریه هاش می گفت : چرا همه بچه ها مامان دارن ولی منو و هوگو نداریم حتی راشل و ماری هم مامان دارن 

( راشل اسمه دختره آلیا و نینو ماری اسمه دختره فیلیکس و کاگامی) 

آدرین دخترش رو بغل می کنه و شروع به نوازش کردنه موهاش می کنه ، آدرین به چشمای ِاما نگاه میکنه چشماش درست مثله مرینته آدرین وقتی چشمای هوگو و ِاما رو می بینه یاده مرینت می یوفته اوناهم مثله مرینت چشمای آبی دریایی خوشگلی داشتن ، آدرین به ِاما میگه : هوگو کجاست ؟ 

ِاما : تو حیاطه داره با عکسه مامان حرف می زنه و کارایی که امروز کردیمو براش تعریف می کنه

آدرین : میای بریم پیشش؟ 

ِاما سرش رو تکون میده و با آدرین میرن پیشه هوگو

______________________________________________

/ یک سال بعد / 

مرینت از لایلا شکایت کرده بود و لایلا به دلیله اذیت و آزاره مرینت و آدرین و بخاطر اینکه قصده جونه مرینت رو کرده بود به حکمه اعدام محکوم شد 

تیکی به مرینت میگه : مرینت الان دیگه می تونی برگردی پیشه آدرین و ِاما و هوگو می تونید دوباره باهم زندگی کنید 

مرینت با صدای بلند و با خوشحالی زیاد میگه : آره تیکی بالاخره می تونم برگردم پیششون الان دیگه لایلا هم نیست

تیکی : امروز پرواز به پاریس داری؟ 

مرینت : آره امروز برمی گردیم پاریس و کریسالیس هم شکست خورده آدرین شکستش داده می دونی کی بود، اون لایلا بود همه چی زیره سره لایلا بود 

( نمی خواستم داستانم زیاد میراکلسی بشه برای همین مبارزه لایلا با آدرین رو ننوشتم) 

______________________________________________

آدرین با گلی که تو دستش بود به سمته قبره مرینته ساختگی می رفت گل رو روی قبر گذاشت و گفت : سلام عزیزم، دلم برات خیلی تنگ شده کاش برگردی پیشم هوگو و ِاما خیلی دلشون می خواد تو رو ببینن، می دونی چیه تونستم کریسالیس رو شکست بدم فکر می کردم بدونه تو از پسش بر نیام چون من بدونه تو هیچم ، تولده 27 سالگیت مبارک! 

همون لحظه مرینته واقعی پشته قبره مرینته ساختگی بود و تمامه حرف های آدرین رو می شنید که یهو پاش روی یه چوب میره و می شکنه، آدرین متوجه میشه که یکی پشته قبره مرینته، آدرین با صدای بلند میگه : کسی اون پشته؟ 

مرینت ترس وجودش رو برداشته بود و نمی دونست چیکار کنه که......... 

 

چه حالی میده جای حساس تموم کنی و بقیه رو بزاری تو خماری 😂

این پارت شرط نداره 

دوباره از این خوابای مسخره دیدم🥲 خواب دیدم مرینت و فیلیکس رل زدن و به آدرین و کاگامی خیانت کردن 😂

تموم شد دیگه چیو داری نگاه می کنی برو خونتون دیگه 😐