روزی که عشق به دنیا آمد ❤️و مرد 🖤P2

Hantr ✨ Hantr ✨ Hantr ✨ · 1402/05/26 16:50 · خواندن 2 دقیقه

این پارت قراره یه اتفاقی بیوفته و خیلی هیجانیه شاید مرینت بمیره شایدم نه 😏  این قسمت یکم غمگینه 😮‍💨 

این یه جنگ بین مرینت و ......... نمی گم 

P2 

بریم برای داستان ✍🏻😉

®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™®™

 مرینت # 

درو باز کردم و..........

دیدم که دوتا پسر خوشتیپ اون جا بودن و یه دخترم بود همه خودشون رو معرفی کردن منم همینطور 😏

اونا اسمشون مکس آدرین لوکا  و کاگامی بود 

وای خیلی خوش حالم که با اونا هم کارم 😍

 البته اونا هم باید از خداشون باشه که من هم کارشونم 😏😏

ل : خوب ما جمع شدیم تا در مورد یه قاتل سیاه پوش بحث کنیم کسی نظری داره 🤨 

من :  اون مدرکی از خودش جا می‌زاره ؟

آ : نه ولی برای بعضی ها نامه می‌نویسه (پیدات کردم 😈)

و دوماه بعد اونا به طرز عجیبی گم میشن یا میمیرم !

من :  همون نامه که برام اومد همین بود !

(نویسنده: نامه مال پارت ۱ هست )

ک : یعنی تو قراره......😨 

م ک : خوب این به نفع ماس یا ضرر مون ؟😧

همه ساکت و ترسیده به هم نگاه می‌کردن 

و هیچ جوابی نداشتن   

که  رئیس اومد داخل 

ر : یه خبر بد براتون دارم این بار به جای یه نفر ۳۰ نفر گم شدن و 10 نفر مردن شایدم بیشتر  !😤

ل : میتونیم محل حادثه رو بگردیم ؟ 

ر : آره 

همه :بله قربان 🫡 

رسیدیم اون جا همه چی بهم ریخته بود 😮

م ک : من میرم انبارو بگردم

من : منو کاگامی خونه رو میگردیم 

ل : منو ادرین هم حیاطو

بعد رفتیم داخل خونه همه جا تاریک بود و پر از خون و زخم یه نامه پیدا کردم  نوشته بود( انبار )