
بهترین دوست پارت ۹

سلام آبنبات
بیا ادامه👇
سابین
کلید انداختم و رفتیم تو ولی مرینت رو ندیدم
سابین: من میرم ببینم مرینت تو اتاقشه
تام: باشه
رفتم دیدم مرینت تو اتاقش و گرفته خوابیده
اما کاشکی بیدار بود
باید بهش ی خبری میدادم
از پله ها ی تختش که پایین میرفتم صدای جیری اومد و
مرینت بیدار شد
مرینت
خواب بودم که ی صدای جیری اومد خیلی خواب آلود بیدار شدم
دیدم مامان بود
مرینت: مامان....سلام
سابین: سلام دخترم اره الان رسیدیم خواستم ی خبری بهت بدم
مرینت: چه خبری
سابین: زمانی که تو خونه نبودی باهامون از شانگهای تماس گرفته شد و گفتند ما باید به مدت یک سال برای کار مهمی بریم اونجا پرسیدیم اون کار چیه و گفتند میخوان ی شرکت افتتاح کنن که از پدرت و من درخواست کردنند مدیر اونجا بشیم و تا یک سال اونجا رو سر سامون بدیم و بعد از یک سال از پاریس مدیرتش کنیم
مرینت: یک سال 😱😨
سابین: آره و تا اون موقع تو میتونی خونه یکی از هم کلاسی هات باشی؟
مرینت: آره
سابین: الان به آلیا ی پیام بده ببین بیداره
منم دادم که در جا جواب داد
مرینت: آلیا میگم .....
همچی رو براش توضیح دادم و گفت
الیا: من مشکلی ندارم اما پدر مادر نینو استرولیا هستن
و اون اومده پیش من
مرینت: اگه اینطوری که خونتون خیلی شلوغ میشه ، اشکال نداره من ی راه دیگه پیدا میکنم
و مکالمون تموم شد
سابین: خب دوست دیگه ای در نظر نداری...اد....
خب تموم شد
ببخشید اگر کم بود
ولی پارت بعد رو امروز میدم
لایک و کامنت فراموش نشه
بای