بهترین دوست پارت ۹

Mersana Mersana Mersana · 1402/05/26 16:31 · خواندن 2 دقیقه

سلام آبنبات 

بیا ادامه👇

سابین

کلید انداختم و رفتیم تو ولی مرینت رو ندیدم 

سابین: من میرم ببینم مرینت تو اتاقشه 

تام: باشه 

رفتم دیدم مرینت تو اتاقش و گرفته خوابیده 

اما کاشکی بیدار بود 

باید بهش ی خبری میدادم 

از پله ها ی تختش که پایین میرفتم صدای جیری اومد و 

مرینت بیدار شد

مرینت

خواب بودم که ی صدای جیری اومد خیلی خواب آلود بیدار شدم 

دیدم مامان بود 

مرینت: مامان....سلام

سابین: سلام دخترم اره الان رسیدیم خواستم ی خبری بهت بدم 

مرینت: چه خبری

سابین: زمانی که تو خونه نبودی باهامون از شانگهای تماس گرفته شد و گفتند ما باید به مدت یک سال برای کار مهمی بریم اونجا پرسیدیم اون کار چیه و گفتند میخوان ی شرکت افتتاح کنن که از پدرت و من درخواست کردنند مدیر اونجا بشیم و تا یک سال اونجا رو سر سامون بدیم و بعد از یک سال از پاریس مدیرتش کنیم

مرینت: یک سال 😱😨

سابین: آره و تا اون موقع تو میتونی خونه یکی از هم کلاسی هات باشی؟

مرینت: آره 

سابین: الان به آلیا ی پیام بده ببین بیداره

منم دادم که در جا جواب داد 

مرینت: آلیا میگم .....

همچی رو براش توضیح دادم و گفت

الیا: من مشکلی ندارم اما پدر مادر نینو استرولیا هستن

و اون اومده پیش من 

مرینت: اگه اینطوری که خونتون خیلی شلوغ میشه ، اشکال نداره من ی راه دیگه پیدا میکنم

و مکالمون تموم شد 

سابین: خب  دوست دیگه ای در نظر نداری...اد....

 

 

خب تموم شد 

ببخشید اگر کم بود

ولی پارت بعد رو امروز میدم

لایک و کامنت فراموش نشه 

بای