بازگشت به آغوش تو #12

Panis Panis Panis · 1402/05/26 02:01 · خواندن 1 دقیقه

ایده هام ته کشید تورو خدا ی فکری ب حالم بکنید://

 

 

 

بعد از کلی حرف زدن با آرمین به اتاقم رفتم هرچند خوابم 

نمیبرد وایی چقد زود گذشت چقدر دوسش دارم 





..... چند روز گذشته بود و آرمین اینا به خونه‌ی خودشون 

رفته بودن عاحح ک دوریش چقد سخته   راستی اون ب 

مامان بابا اینا گفت خاستگاری رسمی هم کرد الان تقریبا

بیشتر خریدای عروسی مونو کردیم توی فکر بودم ک گوشیم

زنگ خورد 


الو

_الو سلام عشقمم چ خبرا؟ 

سلام عاجی جونم هیچی دیگه الان فقط لباس عروس موند

_اونم خودم میام باهم میگیریم گوگولی من 

عاحححح خیلی استرس دارممم

_استرس چی شیتون 


....... 



راستی یادم رفت ک بگم لعیا هم میخواد ازدواج کنه 

پسره خوبیه یکی از دوستای خانوادگیشون بودن و بلههه

خلاصه ک خیلی خوشحالیم 

********.......... *********.......... *********.......****



 

 

 

ایده بدید مال خودم تموم شده:/

 

 

 

عاحححح