
بهترین دوست پارت ۸

سلام گیلاس
ببخشید اینترنت نداشتم پارت بدم
بیا ادامه👇
مرینت
ادرین: حالا چه فیلمی ببینیم
مرینت: این دفعه تو انتخاب کن
ادرین: باش..ه
ادرین ی فیلم گذاشت
ظاهرن فیلم اینجوری که ی جاسوسه که ی ماموریت داره
باید ی دختر و داشته باشه و وارد مدرسه ای کندش و با ی پسره که اسمش...
(انگار داشتن فیلم خانواده جاسوس و میدین😂)
بعد از دیدن ی قسمت کوتاهی و ی استراحت رفتیم دوباره سر درس
من که خیلی بهم خوش گذشت
ادرین
مرینت اومد خونمون و درس خوندیم موقع استراحت من فیلم گذاشتم دیدیم
درسمون که تموم شد
مرینت گفت
مرینت: من دیگه میرم خونه
ادرین: باشه تو مدرسه میبینت
مرینت: ممنون خیلی بهم خوش گذاشت خدافظ
وقتی اینو گفت احساس کردم ی جوری شدم
ی حسی که هیچ وقت احساس نکرده بودم
ادرین: خدافظ
مرینت
به سمت خونه راه اوفتادم خورشید غروب کرده بود
من هم ی ربع دیگه به خونه رسیدم
زنگ در رو زدم کسی در رو باز نکرد کلید هامو در آوردم و
خودم در رو باز کردم
رفتم تو صدا زدم
مرینت: مامانننننن باباااااااااا کسی خونه هست
که چشم به نامه ای با برگه ای آبی رو یخچال چسبونده شده بود
نامه رو کندم و شروع به خوندن کردم
سلام مرینت من و پدرت برامون ی کار مهم پیش اومده
و باید میرفتیم بیرون
و شب ساعت ۱۰ اینجورا میایم خونه
نگران نباشه
مامان ( سابین )
منم یکم برنج خورشت تو یخچال بود برداشتم گرم کرد
و ریختم تو بشقاب و خوردم
تو فکرم گفتم
چقدر تنها غذا خوردن با باهم خوردن فرق داره
دیگه داشت خوابم میبرد
رفتم تو تختم و خوابیدم
ساعت ۹:۳۰
سابین
رسیدیم خونه کلید انداختم و رفتیم تو ولی ....
خب تموم شد
ببخشید کم بود دیگه من سعی میکنم هر روز ساعت ۴ پارت بدم و ساعت ۸
لایک و کامنت فراموش نشه
بایییییی