
Beautiful love 💞 part 8

Romantic

امروز صبح خیلی زود بیدار. شدم دیگه حتی نمیتونم 14 روز اینجا بمونم و صبر کنم دیگه نمیخوام چشمم بیفته بهش امروز مبل و تختم رو هم دادم بره و آماده شدم که شب 🌃 سوار هواپیما شم و مستقیم برم نیویورک رفتم فرودگاه توی فرودگاه اون رو دیدم آره درسته کایو رو دیدم اونم من رو دید می دوید که به من برسه منم سرعتم رو بیشتر می کردم تا اینکه به هواپیما رسیدم سوار شدم از اون بالا به پایین نگاه می کردم قبل از اینکه هواپیما بلند شده چشماش پر از اشک بود دیگه نمی تونستم بهش نگاه کنم با گریه گفتم : متاسفم کایو من خیلی آدم بدی هستم متاسفم که عشقت رو ندیدم متاسفم بابت اینکه انقد بد بودم متاسفم معذرت می خوام من به درد تو نمی خورم هواپیما بلند شد اون چشم از من بر نمی داشت رسیدم نیویورک مامان و بابام منتظرم بودن .
مامانم : سلام دخترم حالت خوبه ؟ خیلی منتظر تو بودیم
بابام : آره خیلی خوشحال بودیم که می خوای بیای ببینم گریه کردی؟
نائومی : سلام آره منم خیلی خوشحال شدم آره از هیجان و ذوق و شوق زیاد
باشه پس حتما باید خسته باشی بیا خونه ی ما
رفتم خونه ی خودمون و مشغول صحبت شدم بهشون گفتم
مامان ، بابا میدونید تو توکیو کی رو دیدم ؟
کی؟
کایو رو همون پسره که ۱۰ سال پیش با خانواده اش دوست بودین و ما با هم بازی می کردیم
کایو ؟ صبر کن ببینم مگه نمیدونی ؟
چی رو ؟
اوه عزیزم ما نمی خواستیم این رو بهت بگیم ولی کایو ۱۰ سال پیش مرده مگه نمیدونی ؟
چییییییییی؟
مممن نمیدونم منظور شما چیه من که توی ژاپن اون رو دیدم منظورتون چیه مرده ؟
عزیزم ۱۰ سال پیش وقتی ۱۲ ساله بودی خب اونا یه بالکن بزرگ داشتن توی خونه رفتین اون جا که بازی کنید یهو کایو از همون جا افتاد پایین خب اونجا مرتفع بود معلوم بود که جون خودش رو از دست میداد سریع رسوندنش بیمارستان و چند ساعت بعد اون مرد تو هم از شدت ترس بیهوش شده بودی به مدت خیلی زیاد دکتر ها گفتن به مرور زمان این خاطره یادت میاد تو تا همین چند روز پیش اصلا نمی دونستی کایو ای وجود داره .
پس اون پسره کیه؟
نمی دونیم ما باید از کجا بدونیم
،😱😱😱😱😱😱😨😨😰😰😖😣😭😭😭😭😭 نهههههههههههههههه دیگه نمیتونم پس اون پسر کی بود اون کی بود اون کی بود که توی کافه برای من شکلات داغ آورد اون کی بود که من رو دعوت کرد رستوران اون کی بود ؟اون شب 🌃 کلی گریه کردم هانا زنگ زد و گفت
سلام دختر حالت خوبه ؟
سلام نه افتضاحم
چرا؟
هانا اون شب 🌃 که برام تولد گرفتین دقیقاً کی بود اون جا؟
خب میدونی فقط من و چند تا از دخترا ولی تو همش یه اسم به زبون می آوردی اسم کایو بود فکر کنم .
وای خودشه
جریان رو برای هانا تعریف کردم و اون گفت
واقعا ؟ خدای من من این اتفاق رو یه جای دیگه هم دیدم میدونم باید چیکار کنی
واقعا چی؟
میدونی کایو بعد از اون فقط توی ذهن تو بود تو اون رو ناخودآگاه تو ذهنت ساختی که بهت آرامش میداد اینه همینه کایو فقط برای ذهن تو بود
حالا چیکار کنم ؟
تنها راهش اینه که بیهوش بشی و بری به اعماق ذهنت سفر کنی به ذهن خودت تا اون رو پیدا کنی و از خاطراتت پاکش کنی .
حالا چه جوری این کار رو بکنم ؟
تو از شدت ترس و خستگی بیهوش میشی آره ؟
آره
خب پس یه کاری کن که یه عالمه خسته بشی که دیگه توان هیچ چیزی رو نداشته باشی ، همراه اون قرص خواب یادت نره که دیگه قشنگ به یه خواب عمیق بری در حد بیهوشی
وای راست میگی دستت درد نکنه هانا تو معرکه ای ممنون
به ذهنم رسید که به زودی این نقشه رو اجرا کنم فقط قبلش باید یه سری چیز ها رو آماده میکردم بیمارستان خودشه باید به بیمارستان سر بزنم و تا نصف شب 🌃 کار کنم که خیلی خسته بشم همین فردا میرم دنبال بیمارستان
پایان پارت 8
سلام به همگی امیدوارم خوشتون اومده باشه بچه ها من برای این پارت خیلی زحمت کشیدم از دیروز دارم به سناریوی مناسب برای داستان فکر میکنم و لطفاً واقعا اگه خوشتون اومده نظر بدین لایک کنین من برای هر پارت خیلی وقت می زارم تازه با توجه به کلاس هایی که دارم واقعا سخته همه ی نویسنده ها وقت زیادی می زارم گاهی اوقات خیلیامون قول دادیم مثلاً پارت بعد رو فردا بزاریم ولی همش برنامه ها پره همش کار داریم منم امسال تیزهوشان دارم و واقعا دارم تلاش میکنم یه عالمه کلاس دیگه هم دارم به اونا هم می رسم پس لطفاً نظر بدین در مورد رمان های نویسنده ها ممنون امیدوارم خوشتون بیاد دوستتون دارم پارت بعد هم فردا می زارم فعلا بای 💓💓💓❤️❤️😊💞🍣🥓 ،❤️💓🌃🎊🎀🎈💮🌸🌺💛💚💙💜💜