پنج شب در کنار فردی ۱

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/05/25 02:09 · خواندن 2 دقیقه

پارت اول

۲۵ آگوست ۱۹۹۴ 

 

دو کامیون بزرگ مخصوص حمل بار، در مقابل یک انبار توقف کردند. 

مسئول پذیرش انبار‌، که منتظر رسیدن کامیون ها بود، جلو آمد و برگه ترخیص کالا را از دست راننده کامیون گرفت و آن را امضا کرد. سپس کارگران به سرعت مشغول تخلیه بار ها از داخل کامیون، و انتقال آنها به داخل انبار شدند.

وقتی نوبت به آخرین جعبه های بار رسید، راننده کامیون به کارگران هشدار داد:« آهای! خیلی مواظب باشین ها!‌‌... این ها خیلی با ارزش هستن...» 

جعبه ها بسیار بزرگ بودند؛ چهار جعبه چوبی در اندازه حدوداً یک و نیم متر. 

مسئول پذیرش انبار با تعجب و کنجکاوی از راننده کامیون پرسید:« مگه این ها چی هستن؟» 

راننده در پاسخ گفت:« انیماترونیک.» 

مسئول انبار دستی به سر خود کشید و مجدداً پرسش کرد:« انیماترونیک دیگه چیه؟» 

اما راننده بدون اینکه جوابی بدهد، سوار کامیون خود شد و رفت.

مسئول پذیرش خطاب به کارگران گفت:« خیله خب تن لش ها ! زود باشین این جعبه ها رو بیارین داخل انبار، میخوام ببینم توشون چیه؟...» 

وقتی جعبه ها به داخل انبار آورده شد، مسئول پذیرش بی درنگ با یک دیلم به جان جعبه ها افتاد. و سرانجام جعبه ها را باز کرد: داخل جعبه ها چهار ربات غول پیکر بودند که هر کدام شکل مخصوص به خود را داشتند. روکش های مخملی این ربات ها هر کدام به شکل حیوانی خاص بود، یک خرس قهوه‌ای، یک خرگوش آبی، یک مرغ زرد و یک روباه قرمز.

مسئول پذیرش انبار پوزخندی زد و زیر لب گفت:« اینا که فقط چند تا عروسک خیلی گنده هستن!» 

اما مسئول انبار نمی‌دانست که همین عروسک ها، در واقع چه راز شومی را با خود حمل می‌کنند... 

 

« فعلاً »