عشق بچگی s3 p1

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/05/24 16:48 · خواندن 2 دقیقه

سلاااام

مرینت

بچه ها رفتن و من و آدرین تو خونه بودیم وقتی برگشتن زویی بود ولی لوکا نه همه چیز رو توضیح دادن منم گفتم همین امروز بگردیم پاریس قبول کردن و ماهم بلیت فوری گرفتیم و برگشتیم رفتیم خونه و یکم استراحت کردیم بعد از اینکه

مرینت. همه جم شید همه کسایی که وارث پدر بزرگ هستند باید بیان

آدرین.  معلومه تو و فیلیکس 

مرینت.  نه پدر بزرگ کل ثروت دنیا رو داره ولی نصف ثروت دنیا رو به من داد و مقداری از نصف دیگه رو به شیش تیکه تقسیم کرد  

فیلیکس . ماتیلدا (خواهر مت) . لیدا (دختر عمه) . تینا (خواهر لیدا) . مکث (پسر عمو ولی برادر مت نیست) . مایک (برادر مکث)

آدرین. یا ابلفظل پس چرا به همه نوه ها داد ولی به مت و لوکا نداد

مرینت. خب  پدر بزرگ از همه ی ما امتحانی ساده گرفت و همه قبول شدیم جز مت

آدرین. خب لوکا

مرینت.  هب پدر بزرگ برای لوکا همه چیز رو فراهم کرد خونه ماشین شرکت و چیزایی دیگه

آدرین.  خب حالا امتحانی که ازتون گرفت چی بود

مرینت. خب ما این امتحانو تکی انجام دادیم که خودمون هم خبری ازش نداشتیم پدربزرگ وقتی ما نوبتی به خونش میرفتیم برای اینکه یکم با هم وقت بگذرونیم به ما گفت کل ثروتمو بهتون میدم ولی پدر ما درتونو بکشید همه گفتم نه ولی مت قبول کرد 

آدرین. بخاطر همین  خب چرا بتو گیر میده

مرینت. خب من از همه بیشتر  گیرم میاد دیگه

فیلیکس.  آدرین اینقد زر. نزن

مرینت.  درست حرف بزن

کاگامی.  خب حالا چیگفته مگه گفت زر نزن

امیلی. بچه های منو اذیت نکنین برید زنگ بزنین

مرینت.  باشه

سه ساعت بعد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بقیه فردا میزارم