
مامور های لجباز ( پارت 11 )

سلام بچه ها پارت 11 رو گذاشتم برید بخونید 💞🐱
در و باز کردم و دیدم فیلیکس اومده تو این وقت شب منم یه نیم تنه و شلوارک تنم بود فیلیکس: سلام مرینت وقت داری یکم حرف بزنیم مرینت : سلام اره بیا داخل ببعد اومد داخل و گفتم : چیزی شده این وقت شب؟؟ اتفاقی افتاده؟؟ گفت : نه فقط اومد بهت یه چیزی بگم من دیگه نمیتونم تحمل کنم گفتم : چیو میشه درست و حسابی بگی؟ فیلیکس : ببین من عاشقت شدم نمیتونم چطوری بگم ولی خب تو یه چیزی داری که من از اون موقه ای که توی فرودگاه دیدمت جذبت شدم نمیتونستم تحمل کنم لطفا من رو ببخش
من کاملا یخ کرده بودم زبونم رو قورت دادم فیلیکس داشت بیشتر نزدیکم میشد منم میرفتم عقب که خوردم به دیوار و بیشتر از این نمیتونستم برم عقب اومد لبش رو گذاشت رو لبم و منو بوسید داشتم با دستم هلش میدادم ولی زورم نمیرسید داشت همینجوری بوسم میکرد که در برای بار دوم خورد اینبار میتونست کی باشه؟ با تمام زورم فیلیکس رو هل دادم و رفتم که در رو باز کنم وقتی باز کردم چشمام چهار تا شد
از زبان ادرین * لباس هام رو پوشیدم موهام رو مرتب کردم یه عطر خوش بو زدم خب دیگه میتونم برم تصمیم گرفته بودم که به مرینت بگم دوستش دارم ادرسش رو از لوکا گرفته بودم ذوق داشتم سوار ماشین شدم وقتی رسیدم یه اپارتمان بزرگ بود رفتم داخل اسانسور و طبقه ششم رو زدم وقتی رسیدم در خونه مرینت رو زدم امیدوارم خواب نباشه وقتی در باز شد مرینت رو دیدم لبخند زدم و سلام کردم اما وقتی فیلیکس رو دیدم خونم یخ بست تو این وقت شب داشت چیکار میکرد
ادرین : تو اینجا چیکار میکنی فیلیکس.... جواب بده مرینت : ادرین وایسا توضیح بدم چیز خواصی نیست فقط ادرین : فقط چی میدونی ساعت چنده؟؟ ووایسا ببینم تو چرا لبات کبود شده ها ؟؟
بعد سریع رفت سراغ فیلیکس و گفت : چی کارش کردی ها ؟ بعد چند تا مشت زد و گفت: من بهت اعتماد کردم بهت گفته بودم عاشقشم اما تو چیکار کردی ها؟؟ رفتی و بوسیدیش؟
فیلیکس : بسه دیگه ادرین .. مگه همه چی واسه تو عه ها
ادرین : ولی من به تو گفتم دوسش دارم تو رفیقم بودی ولی بهم یاد دادی که دیگه به هیچ کس اعتماد نکنم خیلی ممنون
منم که دیگه کلا روحم از بدم خارج شده بود ادرین منو دوست داشت! صورت ادرین خیلی قرمز شده بود رفتم از اشپزخونه بهش یه لیوان اب اوردم و بهش دادم دستش میلرزید اب را توی تا نصفش خورد و گفت : تو چطور تو هم دوستش داری اره؟ معلومه که اره تنها کسی که بهش خیانت شده منم بعد اشک توی چشماش جمع شد گفتم : ادرین ادرین من چرا اونو دوست داشته باشم دلیلی برای اینکار داری؟؟ اون با زور اینکار رو کرد من....
خب تمام تا پارت بعد لایک و کامنت فراموش نشه ❤❤