خوناشام من p3
برو ادامه 👇🏻
مین سو: صبح با سر دردی زیادی بلند شدم که دیدم یکی رو دستم خوابیده که یکم نزدیکتر شدم دیدم تهیونگه
مین سو: تهیونگ؟
ته ها چی... چیشده.. مین سو بهوش اومده؟
مین سو: خندید
مین سو: آره بهشو آمده
ته: دلیل چرا بهم نگفتی که بهوش اومدی من فقط نگران
تو بودم که شاید بهوش نیایییی اگه.......
مین سو لباشو گذاشت رو لبای ته
ته هم همکاری میکرد
بعد چند مین از هم جدا شدند
مین سو: دوستت دارم
ته:منم دوستت دارم بیبی
مین سو: ددی خوناشام من
ته پوزخندی زد
ته: بیا پایین خدمتکار برات غذا پخته
مین سو: پس تو چی؟
ته: من خوناشامم خوناشاما نمیتونن زیر نور بمونن من شب غذا میخورم
مین سو: آها باشه
ته: هوم
مین سو رفت پایین
ته هم دوباره گرفت خوابید🗿
مین سو غذامو تموم کردم که رفتم اتاق دیدم ته خوابیده
مین سو زیر لب: خوابالوی کی بودی تو ددی
مین سو هم رفت پیش تهیونگ گرفت خوابید🗿🗿
پرش زمانی شب:
مین سو: تهههیونگگگ
ته:ای زهر ماررر🗿
مین سو: خوب پاشو برو غذاتو بخور
ته:رفتم عه
ته رفت پایین
مین سو هم دنباش رفت🗿
خدمتکار استیک خام آورد برای تهیونگ
مین سو: این نپخته که
ته: یادت رفت من خوناشامم
مین سو: عه یادم رفت
ته غذاشو خورد و رفت شرکت
فردا*
مین سو چرا تهیونگ نمیاد عهه
.
.
.
پایان
بای باییی