time travel P9

kastel kastel kastel · 1402/05/23 13:57 · خواندن 4 دقیقه

سلام به همگی اگر پارت های قبل این رمان رو نخوندین می تونید از دریغ برچسب اونا رو بخونید لطفا همه پارت ها رو به ترتیب بخونید ممنون بریم ادامه مطلب

صدای دست زدن های اون قطع شد و گفت:آفرین فکر نمی کردم بتونید یه نفر رو هم پیدا کنید تبریک میگم بعدا می بینمت.

آدرین نتونسته بود چهره اون رو ببینه از اینکه دنبالش بده می ترسید اون قاتل با اون هیچ کاری نداشت و اون رو ول کرد و رفت نمی تونست دلیل این کارش رو بفهمهبعد از یک دقیقه آروم شد وارد اتاق ها شد و اونا رو باز کرد معلوم بود خیلی ترسیده بودن پلیس خیلی زود اونجا رفت و اونا رو برو بیرون اما کسی به پلیس خبر نداده بود شاید کار قاتل بوده آدرین داخل فکر رفته بود چرا اون قاتل اون رو ول کرده داخل خیابون ها قدم میزد و به این فکر می کرد به مانیتور بزرگی که وسط شهر بود نگاه کرد داشت این اخبار رو گزارش میداد که همون لحظه دوباره مانیتور ها حک شد و اون تصویر رو دوباره نشون داد و شروع به حرف زدن کرد.

الان با خودت فکر می کنی که چرا باید تو رو ول می کردم چون خوش میگزره هیچکدوم از پلیس ها نتونستن حتی یه نفر رو پیدا کنن اما تو تونستی که سه نفر رو نجات بدی از الان من تو رو رقیب می دونم اسم این ربات ها رو می زاری پیشرفت؟تو از اونا بهتر بودی تو از اونا بهتر هستی فکر ربات ها فقط درباره چیزی هست که تو تنظیم می کنی اونا می تونن مفید یا مضر باشن و اما افرادی که نجات پیدا نکردن باید بگم که اونا الان یه مغز سایبورگ دارن و از فردا داخل شهر شروع به قتل می کنن اگر تو بتونی من رو پیدا کنی همه اونا رو خاموش می کنم.

تصویر قطع شد همه مردم داخل اون شک بودن و ترسیده بودن به تلفن همراه خودش نگاه کرد اون قبلا موبایلش رو به دستگاه تشخیص خوب و بد وصل کرده بود به آمار شهروندان نگاه کرد کسی نبود سلامت روان درستی داشته باشه همه از ترس به قتل رسیدن اینطوری شده بودن نمیشد گفت همه مردم بدن ولی میشد فهمید که این روی اونا تاثیر میزاره ممکن بود خیلی بدتر از این بشه یعنی قراره که بشه این قتل ها روی بچه ها خیلی تاثیر میزاره و اونا رو می تونه یه قاتل بکنه خیلی زود باید اون قاتل رو پیدا می کرد تلفنش زنگ خورد و اون جواب داد.

_بفرمایید.

صدای نفس نفس زدن یه نفر رو از پشت تلفن می شنید.

_چی شده؟به من بگید چه اتفاقی افتاده؟

فردی که پشت تلفن بود با ترس گفت:نجاتم بده.

_آقا چی شده شما کجایید؟

تلفن قطع شد دوباره به تلفنش زنگ زدن و اینبار یه نفر دیگه از اون کمک می خواست نمی دونست که اینا کی هستن و از کجا زنگ میزدن چند بار این اتفاق براش افتاد و بعد یه نفر دیگه بهش زنگ زد اون رو جواب داد و گفت:به من بگید کجا هستین.

_به زنگ زدن؟

اون صدای قاتل بود که قبلا شنیده بود و اون ادامه داد:اگر نی خوای به کسی آسیبی نرسه من رو پیدا کن چه دلت بخواد چه نخواد باید وارد بازی من بشی راستی مراقب اون دوستت باش اگر اشتباه نکنم اسمش مرینت بود.

ادرین وسط خیابون داد زد و گفت:با اون کاری نداشته باش می شنوی آشغال اونو ولش کن.

همه مردم با تعجب به اون نگاه می کردن.

_فعلا.

تماس قطع شد آدرین سریع رفت سمت خونه مرینت رفت داخل برج بدون توجه از کنار لویی من رد شد نگهبان هم رفت دنبالش به آسانسور نگاه کرد تا اومدن آسانسور طول میکشید سریع رفت داخل راه پله و از اون بالا رفت و بعد از چند طبقه به جلوی در خونه مرینت رسید نفس نفس میزد یه کاغذ جلوی در بود اون رو برداشت و خوند.

منتظرم پیدام کنی و زیر نامه شکل خندان و کلمه V با عدد 12 رو نوشته بود سریع زنگ خونه رو زد خیلی ترسیده بودن مرینت چند وقتی بود که داشت تنها زندگی میکرد کسی در رو باز نکرد اشک داخل چشماش جمع شده بود لابی من از پله ها اومد و با نفس نفس زدن رفت جلو با دو نفر دیگه اون رو گرفتن آدرین به در نگاه می کرد هنوز کسی اون رو باز نکرده بود نگران شده بود و داشت گریه می کرد.

امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه لطفا لایک کنید و کامنت بزارید😘😘