وبلاگ لیدی باگ

خوب این پارت یک چون یکی از دوستان نخونده بودن گذاشتمش

سلام من نویسنده ی جدیدم واین اولین رمان من هست و امیدوارم از رمانی خوشتون بیاد 🖤🤍  راستی پارت های رمان رو هم زود میدم🖤خوب دیگه زیاد حرف زدم ، بریم ادامه........ پارت 1
_______________________________________________
مرینت:  از خواب پاشدم طبق معمول رفتم آشپزخونه و شیرو 
کیک خوردم بعد هم حاضر شدم که برم دانشگاه،رفتم تو 
ماشینم که دیدم جلوی شیشه ماشینم یه پاکت کوچک هست 
از ماشینم پیاده شدم و رفتم پاکت رو برداشتم وارد ماشین شدم و پاکت رو باز کردم ،توش یه گلبرگ قرمز بود و کنارش
یه تیکه کاغذ بود روی کاغذ نوشته بود من این همه وقت عاشقت بودم ولی تو متوجهش نشدی، وقتی این رو خوندم 
خیلی جا خوردم که این نامه رو کی نوشته هرچی کاغذ و 
پاکت رو گشتم هیچ نشونه ای از کسی که این نامه رو نوشته 
پیدا نکردم و بیخیالش شدم ،و یهو یادم افتاد که می‌خوام 
برم دانشگاه (از زبان راوی:خسته نباشی دلاور،خداقوت😅)
شرعی ماشین رو روشن کردم و پان رو گذاشتم رو گاز و شبیه
گاو گاز میدان که سه سوته رسیدم به دانشگاه بدو بدو رفتم
داخل  کهخواستم برم داخل کلاسمون که دیدم کلاس شروع
شده ومعلم داره درست میخواست که یواشکی برم داخل که
داشت خوب پیش می‌رفت که لایلا (فضول دانشگاه) سریع از
نیمکتش پاشد و گفت خانم آستیه (مثلا اسم معلمشونه)
مرینت دوباره دیر رسیده و میخواد یواشکی بره بشینه که 
دیدم همه دارن به من نگاه میکنن خانم آستیه با داد بهم
گفت مرینت دوباره دیر رسیدی که منم با خجالت گفتم 
ببخشد 😞خانم آستیه:نمیشه که هردفعه دیر می‌رسی منم 
ببخشمت ، این دفعه تنبیه اینکه بری ته کلاس بشینی 
منم گفتم ولی من قدم کوتاه از اونجا نمی تونم تخته رو 
ببینم که معلم گفت این دیگه مشکل خودته و الان وقت رو 
تلف نکن برو بشین منم رفتم نشستم که دیدم ............
_______________________________________________
خوب اینم از اولین پارت امیدوارم خوب پیش بره البته با حمایت های شما❤️❤️❤️❤️
اگه این پارت به ۱۰ لایک برسه پارت بعد رو میدم🤍🖤
فعلا بای❤️🧡💛
______________________♡⁦_______________________