
بهترین دوست پارت ۷

سلام پاستیلا
بیا ادامه👇
مرینت
بعد از چند دقیقه ادرین و نینو رو از شیشه کلاس دیدم که دارن به سمت کلاس میان پس منم سریع رفتم ی میز عقب
یعنی جای خودم
اومدن داخل
ادرین: سلام مرینت سلام آلیا
مرینت: سلام
آلیا: سلام
نینو: سلام بچه ها
نشستن سر میز و خانم بوستیه وارد کلاس شد و شروع به درس دادن کرد
ادرین
تو راه داشتم به سمت مدرسه میرفتم که نینو رو دیدم
صداش زدم
ادرین: سلام نینو!
نینو: سلام رفیق!
و باهم به سمت مدرسه میرفتیم
آنقدر باهم حرف زدیم که نفهمیدم کی رسیدیم
رفتیم داخل کلاس و نشستم سر جام بعد از سلام و احوال پرسی با بچه ها خانم بوستیه اومد و درس رو شروع کرد
زنگ تفریح
ادرین: مرینت دوست داری بعد از ظهر بیای خونمون درس بخونیم!
مرینت: آم...بخونیم
بعد از ی استراحت و خوراکی خورن
زنگ تفریح تموم شد و رفتیم داخل کلاس و زنگ ریاضی شروع شد
بعد از کلاس
ادرین: خدافظ بچه ها
مرینت: خدافظ
آلیا: خداحافظ
نینو: بای بای
مرینت
ادرین ازم خواست بعد از ظهر برم خونشون درس بخونم
منم قبولیدم
بعد از مدرسه خسته و کوفته به سمت خونه رفتم
یادم اومد مامان امروز خونست 😶😐
حالا چیکار کنم
اشکال نداره بهش راستشو میگم و همینطور میگم زود میام...
داشتم همینجور فکر میکردم که رسیدم به بابا تو نونوایی سلام کردم
مرینت: سلام بابا!
تام: سلام دخترم ! مدرسه خوب بود؟
مرینت: آره خوب بود ممنون!
رفتم تبقه بالا مامان رو دیدم که داشت آماده میشد بره تبقه پایین به بابا کمک کنه
سابین: سلام مرینت!
مرینت: سلام مامان ! میری به بابا کمک کنی؟
سابین: آره
مرینت: مامان دوستم دعوتم کرده بعد از ظهر برم پیشش درس بخونم
میتونم برم؟
سابین: آره میتونی بری
و رفت
منم با خوشحالی رفتم سمت اتاقم لباسام رو آماده کردم
رفتم پریدم رو تخت و گوشیمو برداشتم و باهاش ور رفتم
که نفهمیدم کی خوابیدم
۱ ساعت بعد
بیدار شدم یادم اومد بعد از ظهر با ادرین قرار بود درس بخونیم
یواش یواش آماده شدم
رفتم سمت خونه ی ادرین
زنگ و زدم و بلا فاصله در باز شد رفتم داخل
ادرین آمد جلو و گفت
ادرین: سلام مرینت
مرینت: سلام
ادرین: بیا تو این اتاق که ساکته راحت تر درس بخونیم
رفتیم داخل و کتاب دفتر هامونو در آوردیم و شروع کردیم
من تو ریاضی ی مسئله ای رو نمیفهمیدم
که ادرین متوجه شد
اومد نزدیکم که برام توضیح بده منم احساس کردم
مثل لبو سره شدم
سرمو بردم پایین تا هم گوش بدم و هم اون منو نبینه
۱ ساعت بعد
بعد از کلی درس خوندن ادرین گفت
ادرین: میگم اگه خسته شدی بریم ی چیزی بخوریم و فیلم ببنیم
مرینت: با..باشه
ادرین: چه خوراکی بیارم
مرینت: هر کدوم که بنظرت خوبه
ادرین: برای من فرق نمیکنه
( تعارف شروع شد)
مرینت: خ..خب چیپس بی.......بیار
ادرین: حالا چه......
خب تموم شد
اگه دنبال پارت های قبل هستید گزینه سرچ رو بزنید و بنویسید بهترین دوست و براتون میاره
امید وارم خوشتون بیاد
لایک و کامنت فراموش نشه
فعلا بای