بهترین دوست پارت ۷

Mersana Mersana Mersana · 1402/05/21 14:37 · خواندن 3 دقیقه

سلام پاستیلا 

بیا ادامه👇

مرینت

بعد از چند دقیقه ادرین و نینو رو از شیشه کلاس دیدم که دارن به سمت کلاس میان پس منم سریع رفتم ی میز عقب 

یعنی جای خودم

اومدن داخل 

ادرین: سلام مرینت سلام آلیا

مرینت: سلام 

آلیا: سلام 

نینو: سلام بچه ها

نشستن سر میز و خانم بوستیه وارد کلاس شد و شروع به درس دادن کرد

ادرین

تو راه داشتم به سمت مدرسه میرفتم که نینو رو دیدم 

صداش زدم

ادرین: سلام نینو!

نینو: سلام رفیق!

و باهم به سمت مدرسه میرفتیم 

آنقدر باهم حرف زدیم که نفهمیدم کی رسیدیم

 

رفتیم داخل کلاس و نشستم سر جام بعد از سلام و احوال پرسی با بچه ها خانم بوستیه اومد و درس رو شروع کرد

 

                            زنگ تفریح 

 

ادرین: مرینت دوست داری بعد از ظهر بیای خونمون درس بخونیم!

مرینت: آم...بخونیم

بعد از ی استراحت و خوراکی خورن 

زنگ تفریح تموم شد و رفتیم داخل کلاس و زنگ ریاضی شروع شد

 

                            بعد از کلاس

 

ادرین: خدافظ بچه ها 

مرینت: خدافظ

آلیا: خداحافظ

نینو: بای بای

مرینت

ادرین ازم خواست بعد از ظهر برم خونشون درس بخونم

منم  قبولیدم 

بعد از مدرسه خسته و کوفته به سمت خونه رفتم

یادم اومد مامان امروز خونست 😶😐

حالا چیکار کنم 

اشکال نداره بهش راستشو میگم و همینطور میگم زود میام...

داشتم همینجور فکر میکردم که رسیدم به بابا تو نونوایی سلام کردم

مرینت: سلام بابا!

تام: سلام دخترم ! مدرسه خوب بود؟

مرینت: آره خوب بود ممنون!

رفتم تبقه بالا مامان رو دیدم که داشت آماده میشد بره تبقه پایین به بابا کمک کنه 

سابین: سلام مرینت!

مرینت: سلام مامان ! میری به بابا کمک کنی؟

سابین: آره

مرینت: مامان دوستم دعوتم کرده بعد از ظهر برم پیشش درس بخونم

میتونم برم؟

سابین: آره میتونی بری

و رفت 

منم با خوشحالی رفتم سمت اتاقم لباسام رو آماده کردم 

رفتم پریدم رو تخت و گوشیمو برداشتم و باهاش ور رفتم

که نفهمیدم کی خوابیدم

 

                              ۱ ساعت بعد

 

بیدار شدم یادم اومد بعد از ظهر با ادرین قرار بود درس بخونیم

یواش یواش آماده شدم 

رفتم سمت خونه ی ادرین

زنگ و زدم و بلا فاصله در باز شد رفتم داخل 

ادرین آمد جلو و گفت

ادرین: سلام مرینت

مرینت: سلام

ادرین: بیا تو این اتاق که ساکته راحت تر درس بخونیم

رفتیم داخل و کتاب دفتر هامونو در آوردیم و شروع کردیم

من تو ریاضی ی مسئله ای رو نمیفهمیدم

که ادرین متوجه شد 

اومد نزدیکم که برام توضیح بده منم احساس کردم 

مثل لبو سره شدم

سرمو بردم پایین تا هم گوش بدم و هم اون منو نبینه

 

                          ۱ ساعت بعد

 

بعد از کلی درس خوندن ادرین گفت

ادرین: میگم اگه خسته شدی بریم ی چیزی بخوریم و فیلم ببنیم

مرینت: با..باشه

ادرین: چه خوراکی بیارم

مرینت: هر کدوم که بنظرت خوبه

ادرین: برای من فرق نمیکنه

( تعارف شروع شد)

مرینت: خ..خب چیپس بی.......بیار

ادرین: حالا چه......

 

 

خب تموم شد 

اگه دنبال پارت های قبل هستید گزینه سرچ رو بزنید و بنویسید بهترین دوست و براتون میاره

امید وارم خوشتون بیاد

لایک و کامنت فراموش نشه

فعلا بای