time travel P8
سلام به همگی وقت تون رو نمیگیرن بریم ادامه مطلب
آدرین:سه نفر از گروگان ها اطراف برج ایفل هستن.
پلیس:از کجا می دونی؟
آدرین:لطفا گشتن اونجا که ضرری نداره.
_من تونیم ما تحقیقات خودمون رو داریم اول باید بدونیم از کجا انقدر مطمئن هستین.
_حسم میگه.
_ما با حس شما جلو نمیریم لطفا دیگه تحقیقات پلیس رو اینطوری به تاخیر نندازین.
آدرین نامید شد پلیس به اون هیچ کمکی نمی کرد پرستار به سمت اون رفت و گفت:آقا شما از الان مرخص هستین می تونید برین.
آدرین سرش رو به نشانه تایید تکون داد روی صندلی نشست و به زمین خیره شد اگر پلیس به اون کمک نمی کرد پس چکار می کرد تصمیم خودش رو گرفت بلند شد تا خودش به اونجا بده و اون گروگان ها رو پیدا کنه هرچند هنوز هم از چیزی که دیده بود مطمئن نبود از بیمارستان بیرون رفت برج ایفل خیلی بهش نزدیک بود از وقتی که دنیا شروع به پیشرفت کرد برج ایفل هم تغییرات زیادی کرده بود به سمت برج رفت برای ورود باید پول میداد هزینه رو پرداخت کرد و وارد برج شد اونجا آدم های زیادی بودن امکان نداشت گروگان اونجا باشه اما باز هم به اونجا رو نگاه کرد فقط دو ساعت تا تموم شدن دو روز مونده بود به همه جای برج نگاه کرد که چشمش به مرینت و لوکا خورد از دیدن اون دو نفر با هم عصبانی و نگران شد می خواست بره جلو اما اگر اینطوری وقتش رو تلف می کرد اون گروگان ها رو نمی تونست پیدا کنه به اونا نگاه کرد و با ناراحتی از برج رفت بیرون که با تلفنش تماس گرفته شد تلفن رو جواب داد صدای نینو رو از پشت تلفن شنید به نظر درد داشت جواب سلام رو داد و گفت:حالت خوبه؟
نینو:آدرین به نزدیکترین ساختمون به برج ایفل برو.
_تو هم اون حرف ها رو شنیدی؟
نینو:آره هر سه گروگان داخل نزدیکترین ساختمون به برج هستن.
آدرین به اطراف برج نگاه کرد دور برج ر و زد تا به یه ساختمون رسید اون از بقیه نزدیکتر بود رفت داخل ساختمون وارد راه پله ها شد اونجا خیلی تاریک بود داد زد:کسی اینجا هست؟
هیچ صدایی نشنید رفت سمت آسانسور و کلید آسانسور رو زد با نگرانی به اطراف نگاه می کرد می ترسید که قاتل اونجا باشه انگار کسی اونجا بود آسانسور رسید خواست بده داخل که یه لحظه مکث کرد تا در آسانسور باز بشه از آسانسور فاصله گرفت یه نفر داخل آسانسور بود در آسانسور آروم باز شد اون فرد اومد بیرون و آروم از کنار آدرین رد شد مثل اینکه از ساکنین بود رفت داخل آسانسور و طبقه اول رو زد آسانسور حرکت کرد و طبقه اول وایساد از آسانسور رفت بیرون سه تا واحد اونجا بود و یه بخش هم اونطرف ساختمون بود که با گل و گیاه پر شده بود و دو تا درخت هم داشت اول از همه رفت اونجا فضای بازی بود مثل حیاط می موند آروم در رو باز کرد و رفت اونجا رفت جلو که از داخل گل ها یه نفر پرید بیرون با ترس سریع برگشت ولی فقط یه گربه بود تپش قلبش زیاد شده بود اونجا هیچ کسی نبود از اونجا رفت نمی دونست داخل واحد ها گروگان مخفی شده یا نه مجبور شد زنگ واحد اول رو بزنه صدای یه زن رو از پشت در شنیدفهمید که اونجا کردگانی نمی تونه باشه و گفت:ببخشید خانم اشتباه زنگ زدم.
زنگ واحد بعدی رو زد در اون واحد باز بود هیچ کس جواب نداد دوباره زنگ زد و هیچکس جواب نداد آروم در رو باز کرد و رفت داخل خونه همه لامپ ها خاموش بود دنبال کلید برق گشت اما اون رو میدا نکرد آروم جلو رفت صدایی شنید به سمت صاحب صدا نگاه کرد یه زن با دهن و دست و پای بسته اونجا افتاده بود و داشت همش دست و پا میزد تا خودش رو آزاد کنه آدرین سمت اون رفت و گفت:نگران نباش من اومدم به شما کمک کنم.
دست و پای اون رو باز کرد اون زن خیلی آروم و ترسان گفت:د..دو نفر دیگه..داخل ات..اتاق هستن م..مر..مراقب باش او..اون خیلی خ..خطر..نا که.
آدرین آروم به طرف در اتاق ها رفت اتاق ها داخل یه راهرو تاریک بودن با ترس و خیلی آروم وارد راهرو شد که یه نفر پشت سرش شروع به دست زدن کرد داخل اون تاریکی هیچی معلوم نبود برگشت تا به اون نگاه کنه اما هیچ چیزی نمی دید هنوز چشماش به تاریکی عادت نکرده بود با ترس عقب رفت که به یه دیوار خود دیگه راهی نداشت اون تمینطوری داشت دست میزد تا اینکه صدای دست قطع شد.
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه.