بازگشت به آغوش تو #9

Panis Panis Panis · 1402/05/20 15:34 · خواندن 1 دقیقه

عشقولیا برید ادامه♡

.

 

 

 

 

 

 

 

 

اوفف نمیخوام دوباره ببینمش


به طرف آشپز خونه رفتم داشتم چایی میریختم ک آرمین از 

پشت سرم گفت 

-میشه برای منم بریزی؟

بدون حرف زدن یه فنجون ورداشتمو لیوانو پر از چایی 

کردم 

-کاترینا

با آروم ترین حالت ممکن گفتم بله؟

-بشین کارت دارم

انقدر حرفشو با تحکم گفت ک نشستم 

-ببین کاترینا میدونی 

چی شده؟

-میدونی     میدونی من از همون بچگی ازت خوشم میومد 

اون موقع با مفهوم عشق آشنا نبودم ولی بعد از دیدار 

اولمون فهیدم ک خیلی دوست دارم بیشتر از هرچی تو دنیا 

هست ببین من ازت یه سوالی دارم تو ت تو با من ازدواج 

میکنی؟

اگر نظرت منفیه من هنوز ویزا به آلمان دارم و برای همیشه 

میرم  ولی اگر جوابت مثبت باشه میمونم و تمام زندگیمو به 

پات میریزم 

-میدو  میدونی من الان تو شوکم نمیدونم واقعا خیلی 

ناگهانی بود ولی باید بهم وقت بدی تا فکرامو بکنم
.......

 

 

 

 

 

 

 

 

خعلی دوستون دارم ممنونم از حمایتاتون💋💝