time travel P7

kastel kastel kastel · 1402/05/20 12:30 · خواندن 3 دقیقه

سلام بریم سراغ پارت هفت اگر پارت های قبل رو نخوندین می تونید از تزریق برچسب رمان رو دنبال کنید ممنون بریم ادامه مطلب

آدرین چشماش رو بسته بود که صدای نینو رو شنید که همش اون رو صدا می کرد اون صدا داخل گوشش می پیچید آروم چشمش رو باز کرد نینو جلوی اون وایساده بود به اطراف نگاه کرد اوجا شبیه وقتی بود که با ماشین زمان می خواست سفر کنه نه دقیقا اونجا بود با تعجب به نینو نگاه کرد اون همش کمرنگ میشد کلی سوال داخل سرش بود فکر می کرد که داره خواب می بینه نینو شروع به حرف زدن کرد و گفت:می دونم الان سوال های زیادی داری اما این رو بهت بگم که هر چی می بینی واقعی هست و داخل ماشین زمان هستیم من آینده نینو هستم که با آینده تو الان حرف می زنم به خودت و من نگاه بکن ما تقریبا محو هستیم چون معلوم نیست که گذشته ما زنده بمونه همه چیز به گذشته ربط داره من خودم و تو رو اینجا اوردم چون وقتی گذشته ما داخل حالت بی هوشی هستن و ما اینجا هستیم می تونیم با اونا ارتباط داته باشیم یعنی الان گذشته ما می تونه صدامون رو بشنوه.
آدرین:درسته ما 6 ماه بعد از گذشته هستیم و 6 ماه قبل داخل اون انفجار بی هوش شدیم همه چیز یادم اومد.
نینو:الان سه نفر از گروگان ها اطراف برج ایفل هستن و 2 نفر دیگ...
آدرین قبل از اینکه حرفای نینو رو کامل بشنوه به هوش اومد هنوز جواب همه سوال هایی که داشت رو نگرفته بود و از طرفی به نظر اون همه اینا خواب بود دستگاه تنفس رو از روی دهنش برداشت و بلند شد که یه پرستار به سمت اون رفت و گفت:آقا شما هنوز باید استراحت کنید.
آدرین به تخت کنارش نگاه کرد نینو روی تخت هنوز بی هوش افتاده بود آدرین به اون پرستار نگاه کرد و گفت:الان چند ساعت گذشته?
_شما حدود 28 ساعت خواب بودین.
آدرین نگران شد و گفت:چیزی تا تموم شدن دو روز نمونده من حرف های مهمی دارم که باید به پلیس بگم.
_خیلی خب آقا فعلا دراز بکشید ما به پلیس اطلاع میدیم تا بیان.
آدرین روی تخت دراز می کشه هنوز از حرف هایی که شنیده بود مطمئن نبود اگر اشتباه فکر می کرد و فقط یه خواب باشه خیلی بد میشد هر طور فکر می مرد منطقی نبود که هنوز با 6 ماه پیش در ارتباط باشه اون برگشته بود و خونه ای که داخلش ماشین زمان بود توسط پلیس گرفته شده بود اما می خواست که اون رو به پلیس بگه به هر حال اگر درست شنیده بود و اینا واقعی بود اون جون سه نفر رو نجات می تونست بده بعد از چند دقیقه اون پرستار اومد و گفت:خیلی آروم بلند بشید پلیس بیرون منتظر هستن.
آدرین از جاش بلند میشه و احساس درد می کرد و بدنش کوفته بود رفت پیش پلیس و بدون هیچ مقدمه ای با سرعت گفت:سه نفر از گروگان ها اطراف برج ایفل هستن.

خب امیدوارم از این پارت لذت برده باشید اگر خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بزارید.