سلام ! خوبین؟ خب دوباره کاور عوض کردم تف تو روم :/ جدا دیگه این آخرین کاوره ! خب تو این کاور مرینت و الکس رو میبینید ! خب من یکی از بهترین دوستام رو الکس کراش زده بود و گفت که رمان رو النت ( الکس + مرینت ) کنم . منم بخاطر دوست قشنگم رمان رو شیپش رو تغییر دادم :)

 

 

سرم رو برگردوندم و نگاهش کردم ... اون، اون، چشم های سبز زمردی، اون، موهای شیری، چی داشت؟ چی داشت که باعث شد چیزی تو دلم تکون بخوره ؟ اصلا، این چه احساسیه ؟ با صدای کلفت اما کمی نازکش بهم گفت : سلام خانم ! ببخشید جای کسی نشستم ؟ چون یکم، عجیب نگاهم می کنید ؟! گفتم : نه نه اصلا ! ببخشید حواسم نبود ... گفت : اشکال نداره ! من فیلیکسم، فیلیکس گراهام و شما ؟ 

فیلیکس ! پس اسم پسری که دلم رو لرزوند، فیلیکس بود.. اسمش هم دلم رو تکون میداد ! ( لوس :/ ) گفتم : منم، مرینتم ! که معلم اومد سرکلاس و گفت : سلام بچه ها ! من معلم هنر جدیدم! نمیخوام اذیتتون کنم ! پس امروز بهتون یه پروژه هنر دو نفری میدم ... هرچی میخواید بکشید !( معلمه عکسش تو اسلایدره ) حالا تقسیمتون میکنم ... تا رسید به منو فیلکیس ..

گفت : خب شما دوتا هم با هم !

از زبان فلیکس :

وقتی گفت شما دوتا هم باهم، یه ذوق عجیبی کردم ! نمیدونم! چرا دختری با موهای آبی بلند مثل جنگل و چشم هاای آبی مثل دریا، کاری کنه که من ذوق کنم ؟! ( خنگ 🤦‍♀️ با این توصیفاتت سوال میپرسی؟ ) به مرینت گفتم: من بچه که بودم، کلاس رفتم ... کلاس نقاشی ! میتونم یه طرح بکشم ؟ شاید دوست داشتی ! مرینت گفت : عالی ! فقط من میتونم رنگش کنم ؟ گفتم : اره ! حتما !

بعد از کشیدن و رنگ آمیزی ( عکس اسلایدر )

گفتم : هوففف .. بالاخره تموم شد. خوب شد . گفت : خوب نشده ! یکم ناراحت شدم که با جیغ بنفش گفت : عالی شدهههههههههههههههههههههههههه . معلم گفت : ببینم خانم دوپن چنگ چرا جیغ میزنید ؟  که چشمش به نقاشیمون افتاد و گفت : وای ! اینیکی از هنرمندانه ترین، طراحی های عمرمه که دیدم ! 20 امتیاز مال جفتتونه ! که مرینت جیغ خفه ای کشید و منو بغل کرد... یکم معذب شدم... که خودش یهو جاخورد و گفت : ببخشید .... لپ های سرخش رو دیدم و گفتم : نه ! بغل برای 20 نمره اشکال نداره ! 20 نمره است ها !

زنگ آخر

آه .. تموم شد . چه روز سختی بود ... کیفم رو روی دوشم انداختم و اومدم برم خونه که دیدم یکی داره صدام میزنه.. .برگشتم و دیدم، مرینتهه ! گفت : فی..ی..لیکس ! وای..سا ... اگر مادر و پدرت میذارن میشه بیای خونه ام تو مشقم کمک کنی ؟ گفتم : مرینت، اگر پدر و مادر داشتم که ندارم، از خداشون بود ! پدر و مادر من تو پنج سالگی مردن .. حتما میام !

 

 

بعد از رسیدن به خونه:

 

 

رسیدم خونش ! وای عجب خونه ای ! رفتیم تو اتاقش که یهو بدنم داغ کرد ! قلبم داشت از جا کند میشد ! مرینت بغلم کرد و گفت : مرسی فیلکس که اومدی ! تو خیلی خوبی ! که مغزم بدون فکر کردن کاری که نباید رو کرد.....

تمومممم 😎 پارت بعد خیلییییییییییی عاشقانه است و شرطش 20 کامنته ! 

مرسی از لایکتون ! خیلی دوستتون دارممم 😊

شخصیت جدید : 

 فیلکیس گراهام 

پسر املی

سن : 26 

شخصیت : خیلی باهوشششششششششش- جذاب